جدول جو
جدول جو

معنی منگور - جستجوی لغت در جدول جو

منگور
(مَ)
نام یکی از دهستانهای شش گانه بخش حومه شهرستان مهاباد است. دهستان منگور از 79 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 8895 تن است و قراء عمده آن به شرح زیر است: کوپر. میرآباد. هنکوه. سوستان. کلات. ترکش. مرکز دهستان قریه ترکش میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4). رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 109 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منصور
تصویر منصور
(پسرانه)
یاری داده شده، پیروزشده، پیروز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منشور
تصویر منشور
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منشور
تصویر منشور
اعلامیه، جمع مواشیر، در علم فیزیک قطعۀ بلور که دارای قاعدۀ مثلث است و نور را تجزیه می کند، نامۀ سرگشاده، فرمان، فرمان پادشاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منقور
تصویر منقور
کنده شده، کنده کاری شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منصور
تصویر منصور
نصرت داده شده، یاری شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منفور
تصویر منفور
مورد نفرت، ناپسند، رمیده، دور شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مندور
تصویر مندور
غمناک، اندوهگین، بدبخت، درمانده، خسیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگور
تصویر سنگور
سله، سبد، زنبیل
کماج، تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، سپندوز، بادریسه، شنگرک، سنگرک، چناب، کلیچۀ خیمه
فرهنگ فارسی عمید
پراکنده متفرق، در نا سفته مقابل در منظوم در نظیم، کلام غیر منظوم نثر، شب بوی هراتی منسور. یا منثور اصغر. شب بوی زرد. یا منثور بری. شب بوی سلطانی. یا منثور لیلی یکی از اقسام شب بوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشور
تصویر منشور
شوشه، فرمان گشادنامه
فرهنگ لغت هوشیار
یاری یافته، پیروز، از نام های تازی بر مردان نصرت داده یاری کرده شده مظفر: (روز آدینه... با حشم منصور بحربگاه معرکه حاضرشویم) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 25)، نامی است از نامهای مردان
فرهنگ لغت هوشیار
دیده شده نظر کرده شده، مقصود مراد، مقبول پسند افتاده یا منظور نظر. لایق نظر مورد توجه
فرهنگ لغت هوشیار
ارند گجستک لهاش گراز خرده بینان بخرد نباشم نباشم هم از ابلهان لهاشم (نزاری) دشمنروی بازرگانی بود بسیار مال اما به غایت دشمنروی و گرانجان (کلیله و دمنه) ناپسند مورد نفرت واقع شده ناپسند دور شده، جمع منفورین
فرهنگ لغت هوشیار
بر کنده کنده کاری شده، ساییده کنده شده نقر شده کنده، سوراخ شده، ساییده شده. یا منقور بودن، کنده شدن: (این جمله بر لوحه منقور بود)
فرهنگ لغت هوشیار
بچه زیبا و با نمک، شاد و با نشاط. یا شنگول (و) منگول. شاد و با نشاط. توضیح شنگول و منگول و حپک (حپه) انگور نام سه بزغاله است که در قصه شنگول و منگول فرزند بز هستند و گرگ شنگول و منگول را می خورد و بز با شاخ خود آنها را از شکم گرگ بیرون می آورد
فرهنگ لغت هوشیار
پراکنده، بی آهنگ اسرواد، شب انبوی از گیاهان شب بوی، نا سفته پراکنده متفرق، در نا سفته مقابل در منظوم در نظیم، کلام غیر منظوم نثر، شب بوی هراتی منسور. یا منثور اصغر. شب بوی زرد. یا منثور بری. شب بوی سلطانی. یا منثور لیلی یکی از اقسام شب بوست
فرهنگ لغت هوشیار
نحر کرده شده گلو بریده، نحر اجتماع جدع و کشف است. در مفعولات} لا {بماند: (فع {بجای آن بنهند وفع چون از مفعولات خیزد آنرا منحور خوانند یعنی گلو بریده} از بهر آنک بدین زحاف ازین جزو گویی رمقی بیش نمی ماند آنرا نحر خواندند) (المعجم. مد. چا. 43: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندور
تصویر مندور
بدبخت درمانده، اندوهناک غمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منذور
تصویر منذور
دربای (واجب گشته)، پیمان شده نذر شده عهد و پیمان شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منزور
تصویر منزور
کم اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگور
تصویر انگور
میوه ای لطیف و شیرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجور
تصویر منجور
انبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفور
تصویر منفور
((مَ))
ناپسند، مورد نفرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منشور
تصویر منشور
((مَ))
نشر شده، گسترده شده، برانگیخته شده، مبعوث
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منشور
تصویر منشور
((مَ))
فرمان، فرمان پادشاهی، شکلی هندسی که قاعده هایش یک چند ضلعی و وجوه جانبیش متوازی الاضلاع باشد، جسمی از جنس بلور به شکل منشور که نور پس از عبور از آن تجزیه می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منصور
تصویر منصور
((مَ))
یاری کرده شده، نصرت داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منظور
تصویر منظور
((مَ))
در نظر گرفته شده، مقصود، مراد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منحور
تصویر منحور
((مَ))
گلو بریده، نحر کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منقور
تصویر منقور
((مَ))
کنده شده، نقر شده، کنده، سوراخ شده، ساییده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منگول
تصویر منگول
((مَ))
بچه زیبا و بانمک، شاد و بانشاط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منثور
تصویر منثور
((مَ))
پراکنده و متفرق، سخن غیرمنظوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انگور
تصویر انگور
میوه رز، درخت رز، مو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منذور
تصویر منذور
((مَ))
نذر شده، عهد و پیمان شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منظور
تصویر منظور
فردید، نگرش
فرهنگ واژه فارسی سره