معنی منذور - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با منذور
منذور
- منذور
- دربای (واجب گشته)، پیمان شده نذر شده عهد و پیمان شده
فرهنگ لغت هوشیار
منذور
- منذور
- واجب گردانیده شده. (آنندراج) ، نذرشده و عهد و پیمان شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
منشور
- منشور
- اعلامیه، جمعِ مواشیر، در علم فیزیک قطعۀ بلور که دارای قاعدۀ مثلث است و نور را تجزیه می کند، نامۀ سرگشاده، فرمان، فرمان پادشاهی
فرهنگ فارسی عمید