واشونده و گشاده. (غیاث) (آنندراج). آشکارشده. فاش شده. کشف شده و آشکارشده و ظاهر و نمایان شده. (ناظم الاطباء). پیدا. گشاده. ظاهرشده. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آفتاب یقین از حجاب شبهت و نقاب ریبت منکشف شود. (سندبادنامه ص 85). - منکشف شدن، باز شدن. گشاده گشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ، برهنه شونده. (آنندراج) (غیاث). برهنه شده. روپوش برداشته شده. (ناظم الاطباء). برهنه. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، شرح داده شده و بیان کرده شده. (ناظم الاطباء)
واشونده و گشاده. (غیاث) (آنندراج). آشکارشده. فاش شده. کشف شده و آشکارشده و ظاهر و نمایان شده. (ناظم الاطباء). پیدا. گشاده. ظاهرشده. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آفتاب یقین از حجاب شبهت و نقاب ریبت منکشف شود. (سندبادنامه ص 85). - منکشف شدن، باز شدن. گشاده گشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ، برهنه شونده. (آنندراج) (غیاث). برهنه شده. روپوش برداشته شده. (ناظم الاطباء). برهنه. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، شرح داده شده و بیان کرده شده. (ناظم الاطباء)
جذب کننده و به خود کشنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنشیف شود، ماده شتری که گاهی پستانش پرشیر و گاهی خالی از شیر است و این حال وقتی باشد که نتاج آن نزدیک گردد. (از اقرب الموارد) ، دوایی است که چون رطوبت آن بر عضورسد نفوذ کند در مسامات عضو، و اثر آن ظاهر شود در جلد، مانند نوره. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1417)
جذب کننده و به خود کشنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنشیف شود، ماده شتری که گاهی پستانش پرشیر و گاهی خالی از شیر است و این حال وقتی باشد که نتاج آن نزدیک گردد. (از اقرب الموارد) ، دوایی است که چون رطوبت آن بر عضورسد نفوذ کند در مسامات عضو، و اثر آن ظاهر شود در جلد، مانند نوره. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1417)
ماه و آفتاب گرفته شده. (آنندراج). آفتاب و یا ماه گرفته شده. (ناظم الاطباء). گرفته. پوشیده. محجوب. (یادداشت مرحوم دهخدا) : سخاوت تو و رای بلند و طالع و طبع نه منقطع نه مخالف، نه منکسف نه غوی. منوچهری. آفتابش گردد از گرز گرانت منکسف اخترانش یابد از شمشیرشیرت احتراق. منوچهری
ماه و آفتاب گرفته شده. (آنندراج). آفتاب و یا ماه گرفته شده. (ناظم الاطباء). گرفته. پوشیده. محجوب. (یادداشت مرحوم دهخدا) : سخاوت تو و رای بلند و طالع و طبع نه منقطع نه مخالف، نه منکسف نه غوی. منوچهری. آفتابش گردد از گرز گرانت منکسف اخترانش یابد از شمشیرشیرت احتراق. منوچهری