جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با منکشف

منکشف

منکشف
آشکار هویدا، برهنه شونده، وا شونده گشاده آشکار شونده، آشکار هویدا، برهنه
فرهنگ لغت هوشیار

منکشف

منکشف
واشونده و گشاده. (غیاث) (آنندراج). آشکارشده. فاش شده. کشف شده و آشکارشده و ظاهر و نمایان شده. (ناظم الاطباء). پیدا. گشاده. ظاهرشده. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آفتاب یقین از حجاب شبهت و نقاب ریبت منکشف شود. (سندبادنامه ص 85).
- منکشف شدن، باز شدن. گشاده گشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
، برهنه شونده. (آنندراج) (غیاث). برهنه شده. روپوش برداشته شده. (ناظم الاطباء). برهنه. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، شرح داده شده و بیان کرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

منکسف

منکسف
گرفته چونه خور آفتاب ماه یا سیاره ای که تمام یا بخشی از آن گرفته شده باشد، (اختصاصا) آفتاب در وقتی که تمام یا بخشی از آن گرفته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار

منکسف

منکسف
آفتاب یا ماه یا سیاره ای که تمام یا بخشی از آن گرفته شده باشد
منکسف
فرهنگ فارسی معین

متکشف

متکشف
برهنه و گشاده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اظهار کرده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تکشف شود
لغت نامه دهخدا