- منوط
- باز بسته
معنی منوط - جستجوی لغت در جدول جو
- منوط
- معلق، به چیزی آویخته، مربوط، وابسته
- منوط
- آویخته، موقوف و متعلق و بسته و وابسته
- منوط ((مَ))
- متعلق، وابسته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام پسر پشنگ و نوه دختری ایرج از پادشاه پیشدادی، نام یکی از ناموران قدیم که امروزه در اوستا اسمی از او نیست، از شخصیتهای شاهنامه
بوی خوش برای مردگان
بافکار از پرندگان
کوسه که هیچ ریش ندارد یا مرد سبک ریش
نورانی، روشن شده، درخشان
کلمه ای که به آن تنوین داده شود، تنوین دار
دارای انحطاط، پست شده، پایین آمده، پست، پایین
نقطه دار، نقطه گذاشته شده، حرفی که دارای نقطه باشد
احاطه شده، محصور شده، آنچه گرداگرد آن دیوار کشیده باشند
مایوس و ناامید شدن
دیوار بست پر هونه ور آنچه که در گرداگرد آن دیواری بر آورده باشند دیوار بست کرده. گرداگرد چیزی بر آینده دیوار بست کننده
لواط کرده شده، مابون، مخنث
در آویختگی، پیچیدگی، گواه تزده (سند)
پستیگرای، کاهنده انحطاط یابنده پست شونده، کم شونده، پست پایین: (فکر منحط)
دیلدار پنده دار نقطه دار. یا حرف (حروف) منقوط. حرف (حروفی) که دارای نقطه باشد مقابل حرف (حروف) عطل مهمله: (اگر شاعری... حرف عطل یا منقوط لازم دارد هر آینه از نوع تعسفی خالی نباشد) (المعجم. مد. چا. 317: 1)
دیلدار، پنده دار ،نقطه دار، منقوط: (... کلاه زر کشیده در سر کشیده و قزاگند منقط مکوکب پوشیده) (مرزبان نامه. 1317 ص 299)
چوب دوتاه
آهنگ (قصد) خواست کام نیت کرده شده قصد شده
گردش زمانه، روزگار، حوادث دهر به تنوین کرده، اسم با تنوین
خوآب آور
روشن، درخشان، فروغمند
جانشین پیره نوپان کسی که در کاری نایب و جانشین دیگری شده