معنی قنوط
قنوط
((قُ))
ناامیدی، ناامید شدن
تصویر قنوط
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قنوط
قنوط
قنوط
مایوس و ناامید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
قنوط
قنوط
ناامید شدن، ناامیدی
فرهنگ فارسی عمید
قنوط
قنوط
نومید. قانط. قَنِط. (اقرب الموارد) : و ان مسه الشر فیؤس قنوط. (قرآن 49/41)
لغت نامه دهخدا
منوط
منوط
باز بسته
فرهنگ واژه فارسی سره
حنوط
حنوط
بوی خوش برای مردگان
فرهنگ لغت هوشیار
تنوط
تنوط
بافکار از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
سنوط
سنوط
کوسه که هیچ ریش ندارد یا مرد سبک ریش
فرهنگ لغت هوشیار
منوط
منوط
معلق، به چیزی آویخته، مربوط، وابسته
فرهنگ فارسی عمید
قنوع
قنوع
خواستن و سؤال کردن، راضی بودن به قسمت خود
فرهنگ فارسی عمید