جدول جو
جدول جو

معنی محوط

محوط((مُ حَ وِّ))
گرداگرد چیزی برآینده، دیوار بست کننده
تصویری از محوط
تصویر محوط
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با محوط

محوط

محوط
احاطه شده، محصور شده، آنچه گرداگرد آن دیوار کشیده باشند
محوط
فرهنگ فارسی عمید

محوط

محوط
دیوار بست پر هونه ور آنچه که در گرداگرد آن دیواری بر آورده باشند دیوار بست کرده. گرداگرد چیزی بر آینده دیوار بست کننده
فرهنگ لغت هوشیار

محوط

محوط
دیوارسازنده و دیواربست کننده. (از ناظم الاطباء) ، گرداگرد چیزی برآینده و دیواربست کشنده. (آنندراج) ، محافظ و نگهبان و پاسبان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

محوط

محوط
محصورشده و احاطه شده از دیوار. (ناظم الاطباء). آنچه که در گرداگرد آن دیواری برآورده باشند. دیواربست کرده. دیواربست. (مهذب الاسماء). دیوارکرده. (یادداشت مرحوم دهخدا). دیوارساخته و دیواربست کرده. (آنندراج).
- کَرم محوط، درخت رزی که گرداگرد آن دیوار باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

محیط

محیط
دربرگیرنده، احاطه کننده، از نامهای خداوند، آنچه شخص یا چیزی را احاطه کرده و منشأ تغییر و تحول است
محیط
فرهنگ نامهای ایرانی