- منفسخ
- فسخ شده، لغوشده، برانداخته شده، از اثر افتاده
معنی منفسخ - جستجوی لغت در جدول جو
- منفسخ
- گشاده دلباز بر انداخته فسخ شده بر انداخته شده لغو شده (عهد بیع نکاح و جز آنها)
- منفسخ ((مُ فَ س))
- فسخ شده، برانداخته شده، لغو شده (عهد، بیع، نکاح و جز آن ها)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث منفسخ
گشوده، وسیع، گشاده دل، شاد و خرم
بر اندازنده، پاجینگر نسخ کرده شده، نسخه گرفته شده، نسخه. نسخ کننده زایل کننده، نسخه (کتاب) گیرنده
گشاد گشاده: (مکانی منفسح { شاد خرم گشاده دل
دمه دمه آهنگری
نسخه گرفته شده