جدول جو
جدول جو

معنی منفسخ - جستجوی لغت در جدول جو

منفسخ
فسخ شده، لغوشده، برانداخته شده، از اثر افتاده
تصویری از منفسخ
تصویر منفسخ
فرهنگ فارسی عمید
منفسخ
گشاده دلباز بر انداخته فسخ شده بر انداخته شده لغو شده (عهد بیع نکاح و جز آنها)
فرهنگ لغت هوشیار
منفسخ
((مُ فَ س))
فسخ شده، برانداخته شده، لغو شده (عهد، بیع، نکاح و جز آن ها)
تصویری از منفسخ
تصویر منفسخ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منفسخه
تصویر منفسخه
مونث منفسخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفسح
تصویر منفسح
گشوده، وسیع، گشاده دل، شاد و خرم
فرهنگ فارسی عمید
بر اندازنده، پاجینگر نسخ کرده شده، نسخه گرفته شده، نسخه. نسخ کننده زایل کننده، نسخه (کتاب) گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفسح
تصویر منفسح
گشاد گشاده: (مکانی منفسح { شاد خرم گشاده دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفاخ
تصویر منفاخ
دمه دمه آهنگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتسخ
تصویر منتسخ
((مُ تَ س))
نسخ کننده، زایل کننده، نسخه (کتاب) گیرنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منفسح
تصویر منفسح
((مُ فَ سَ))
گشاد، گشاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منفسح
تصویر منفسح
((مُ فَ س))
شاد، خرم، گشاده دل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منتسخ
تصویر منتسخ
نسخه گرفته شده
فرهنگ فارسی عمید