جدول جو
جدول جو

معنی منتسخ

منتسخ((مُ تَ س))
نسخ کننده، زایل کننده، نسخه (کتاب) گیرنده
تصویری از منتسخ
تصویر منتسخ
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با منتسخ

منتسخ

منتسخ
بر اندازنده، پاجینگر نسخ کرده شده، نسخه گرفته شده، نسخه. نسخ کننده زایل کننده، نسخه (کتاب) گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار

منتسخ

منتسخ
نسخه گیرنده. (غیاث) (آنندراج). آنکه نسخه می نویسد و نسخه برمی دارد. (ناظم الاطباء) ، ناسخ. (از آنندراج). آنکه محو می کند و نسخ می نماید. (ناظم الاطباء) :
رقمش منتسخ چهرۀ یار.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

منتسخ

منتسخ
نسخه گرفته شده. (غیاث) (آنندراج). نوشته شده و نقل کرده شده. (ناظم الاطباء) : در هر شخص انسانی از نسخۀ وجود آدم و حوا نسخۀ دیگر منتسخ شد به وجود ازدواج روح جزوی و نفس جزوی. (مصباح الهدایه چ همایی ص 96) ، بعضی به معنی رد کرده شده نیز نوشته اند. (غیاث) (آنندراج). در غوامض سخن نوشته که اگرچه منتسخ از انتساخ به معنی نسخه گرفتن مشتق است، اما فارسیان به فتح را به معنی منسوخ استعمال کرده اند. (آنندراج) :
هر آیت کمال که پیش از تو حکم یافت
آن حکم منتسخ شد و آن نسخه ابتر است.
بدر چاچی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

منتسب

منتسب
وابسته بسته، خویش خویشاوند نسبت داده شده، خویشاوند، جمع منتسبین
منتسب
فرهنگ لغت هوشیار

منفسخ

منفسخ
گشاده دلباز بر انداخته فسخ شده بر انداخته شده لغو شده (عهد بیع نکاح و جز آنها)
فرهنگ لغت هوشیار