فرس منعل، اسب سخت سم، فرس منعل ید کذا و رجل کذا او الیدین او الرجلین، اسب که میان سم و رسغ آن سپیدی باشد و گرد نگردد یا برتر گذرد از سپیدی خاتم که سپیدی اندک است در قوائم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). - منعل الاربع، اسبی که سپیدی در هر چهار دست و پای آن باشد. (از صبح الاعشی ج 2 ص 20). ، نعل کرده شده از ستور. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انعال شود، مرد بانعل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
فرس منعل، اسب سخت سم، فرس منعل ید کذا و رجل کذا او الیدین او الرجلین، اسب که میان سم و رسغ آن سپیدی باشد و گرد نگردد یا برتر گذرد از سپیدی خاتم که سپیدی اندک است در قوائم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). - منعل الاربع، اسبی که سپیدی در هر چهار دست و پای آن باشد. (از صبح الاعشی ج 2 ص 20). ، نعل کرده شده از ستور. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انعال شود، مرد بانعل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
ستور نعل کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تنعیل شود، آنچه به شکل نعل اسب باشد. (غیاث) (آنندراج). - عین منعل، در شیوۀ خط ثلث سه قسم عین (ع) است: منعل، فم الاسد، فم الثعبان. (حاشیۀ دیوان خاقانی نسخۀ پاریس). در اصطلاح خطاطان عین نعلی عین اول (ع) را گویند. (حاشیۀ دیوان خاقانی چ عبدالرسولی) (تعلیقات دیوان خاقانی چ سجادی ص 1034) : گر نه شب از عین عید ساخت طلسمی بخم عین منعل چراست در خط مغرب رقم. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 261). - ، کنایه از هلال. (غیاث) (آنندراج)
ستور نعل کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تنعیل شود، آنچه به شکل نعل اسب باشد. (غیاث) (آنندراج). - عین منعل، در شیوۀ خط ثلث سه قسم عین (ع) است: منعل، فم الاسد، فم الثعبان. (حاشیۀ دیوان خاقانی نسخۀ پاریس). در اصطلاح خطاطان عین نعلی عین اول (عَ) را گویند. (حاشیۀ دیوان خاقانی چ عبدالرسولی) (تعلیقات دیوان خاقانی چ سجادی ص 1034) : گر نه شب از عین عید ساخت طلسمی بخم عین منعل چراست در خط مغرب رقم. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 261). - ، کنایه از هلال. (غیاث) (آنندراج)
از ریشه پارسی نالدیس از ریشه پارسی نالدار سخت سم ستور نعل کرده. یا عین منعل. در شیوه خط ثلث سه قسم عین (ع) است: منفل فم الاسد فم الثعبان (حاشیه دیوان خاقانی نسخه پاریس)، در اصطلاح خطاطان عین نعلی عین اول (ء) را گویند (حاشیه دیوان خاقانی. چا. عبد) (تعلیقات دیوان خاقانی سج. 1034) : (گرنه شب از عین عید ساخت طلسمی بخم عین منعل چراست در خط مغرب رقم ک) (خاقانی. سج. 261)
از ریشه پارسی نالدیس از ریشه پارسی نالدار سخت سم ستور نعل کرده. یا عین منعل. در شیوه خط ثلث سه قسم عین (ع) است: منفل فم الاسد فم الثعبان (حاشیه دیوان خاقانی نسخه پاریس)، در اصطلاح خطاطان عین نعلی عین اول (ء) را گویند (حاشیه دیوان خاقانی. چا. عبد) (تعلیقات دیوان خاقانی سج. 1034) : (گرنه شب از عین عید ساخت طلسمی بخم عین منعل چراست در خط مغرب رقم ک) (خاقانی. سج. 261)
چراغدان، جاچراغی، جایی یا ظرفی که در آن چراغ بگذارند، مطلق چراغ، جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، چراغ واره، چراغ بره، فانوس، مردنگی، قندیل، چراغ بادی، چراغبانه، چروند، چراغ پرهیز
چراغدان، جاچراغی، جایی یا ظرفی که در آن چراغ بگذارند، مطلق چراغ، جاچراغی که از شیشه درست کنند و چراغ را در آن بگذارند که باد آن را خاموش نکند، چِراغ وارِه، چِراغ بَرِه، فانوس، مَردَنگی، قِندیل، چِراغِ بادی، چِراغبانِه، چَروَند، چِراغ پَرهیز
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، موبیز، چاولی، غرویزن، غربال، پریزن، غربیل، تنک بیز، پرویزن، پرویز، گربال، پریز، تنگ بیز، آردبیز
اَلَک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گَردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، موبیز، چاولی، غَرویزَن، غَربال، پَریزَن، غَربیل، تُنُک بیز، پَرویزَن، پَرویز، گَربال، پَریز، تُنُگ بیز، آردبیز
رباینده، نره درشت، دستار دستمال، شال گردن موزه کفش، دار بوی پارسی تازی گشته مندل پر هونی که افسونگران بر زمین کشند در تازی ضرب المندل آمده دایره ای که معزمان بر دور خود کشند و در میان آن نشینند و دعا و عزیمت خوانند: (ندید تنبل اوی و بدید مندل اوی دگر نماید و دیگر بود بسان سراب) (رودکی. لفا اق. 322)
رباینده، نره درشت، دستار دستمال، شال گردن موزه کفش، دار بوی پارسی تازی گشته مندل پر هونی که افسونگران بر زمین کشند در تازی ضرب المندل آمده دایره ای که معزمان بر دور خود کشند و در میان آن نشینند و دعا و عزیمت خوانند: (ندید تنبل اوی و بدید مندل اوی دگر نماید و دیگر بود بسان سراب) (رودکی. لفا اق. 322)
داس، نیزه، کشت انبوه، پر فرزند: مرد، تخته پاک کن آلتی که بوسیله آن گیاه را درو کنند داس، جمع مناجل، سنانی که زخم فراخ وارد آورد، کشت در هم پیچیده، تیر بزرگ سوراخ داری که از سوراخهای آن زنجیرهایی را - که بدانها سنگهای بزرگ آویزان کرده اند - می گذرانند و آنرا برای آزمایش زور و قوت بکار برند
داس، نیزه، کشت انبوه، پر فرزند: مرد، تخته پاک کن آلتی که بوسیله آن گیاه را درو کنند داس، جمع مناجل، سنانی که زخم فراخ وارد آورد، کشت در هم پیچیده، تیر بزرگ سوراخ داری که از سوراخهای آن زنجیرهایی را - که بدانها سنگهای بزرگ آویزان کرده اند - می گذرانند و آنرا برای آزمایش زور و قوت بکار برند
خانک خن اسپنج ما نیشت نشیمک آوارش نشستک خانه سرای، فرودگاه بار افکن تیم فرود آمده فرو رسیده جای فرود آمدن در سفر مرحله، مسافت بین دو توقفگاه مسافران (در قدیم)
خانک خن اسپنج ما نیشت نشیمک آوارش نشستک خانه سرای، فرودگاه بار افکن تیم فرود آمده فرو رسیده جای فرود آمدن در سفر مرحله، مسافت بین دو توقفگاه مسافران (در قدیم)
راه کوهستانی، موزه، انگشتدان آتشدان کلک زنبر زنبه آلتی است که در آن آتش افروزند آتشدان. توضیح این معنی خصوص فارسی است و در عربی بمعنی راه در کوه راه کوتاه و کفش کهنه است
راه کوهستانی، موزه، انگشتدان آتشدان کلک زنبر زنبه آلتی است که در آن آتش افروزند آتشدان. توضیح این معنی خصوص فارسی است و در عربی بمعنی راه در کوه راه کوتاه و کفش کهنه است