رویاروی دشنام دادن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج). صراح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیدا و آشکار کردن چیزی را که در دل است. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به صراح شود، با کسی کاری کردن روی با روی. (تاج المصادر بیهقی). با کسی رویاروی کاری کردن. (المصادر زوزنی)
رویاروی دشنام دادن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج). صراح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیدا و آشکار کردن چیزی را که در دل است. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به صراح شود، با کسی کاری کردن روی با روی. (تاج المصادر بیهقی). با کسی رویاروی کاری کردن. (المصادر زوزنی)
ده کوچکی است از بخش شمیران شهرستان تهران. یک دستگاه از ابنیۀ دورۀ قاجاریه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1). اکنون به شمیران پیوسته و قسمت اعظم آن باغ بزرگی است که دارای تأسیسات ورزشی و جز آن برای اردوهای ورزشی و پیشاهنگی است
ده کوچکی است از بخش شمیران شهرستان تهران. یک دستگاه از ابنیۀ دورۀ قاجاریه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1). اکنون به شمیران پیوسته و قسمت اعظم آن باغ بزرگی است که دارای تأسیسات ورزشی و جز آن برای اردوهای ورزشی و پیشاهنگی است
مسئله بر یکدیگر افکندن. (تاج المصادر بیهقی). با کسی سخن فااوگندن. (زوزنی). با کسی سخن گفتن. (غیاث) (آنندراج). مطارحهالکلام، با هم سخن درافکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مشورت نمودن. (از غیاث) (آنندراج) : بر من پوشیده نیست که پدرم هر چه بکردی و رای زدی چون همگان بگفته بودندی و بازگشته با تو مطارحه کردی که رای تو روشن تر است و شفقت تو دیگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 454) ، خوش آمد گفتن. (از غیاث) (از آنندراج) ، اصطلاحی است در علم نجوم: و علامات درج و دقایق و ثوانی و ثوالث و روابع و خوامس و... و مقارنه و مطارحه و تثلیث و تربیع و تسدیس بنوشت. (سندبادنامه ص 64). رجوع به ترکبیهای مطارح شود
مسئله بر یکدیگر افکندن. (تاج المصادر بیهقی). با کسی سخن فااوگندن. (زوزنی). با کسی سخن گفتن. (غیاث) (آنندراج). مطارحهالکلام، با هم سخن درافکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مشورت نمودن. (از غیاث) (آنندراج) : بر من پوشیده نیست که پدرم هر چه بکردی و رای زدی چون همگان بگفته بودندی و بازگشته با تو مطارحه کردی که رای تو روشن تر است و شفقت تو دیگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 454) ، خوش آمد گفتن. (از غیاث) (از آنندراج) ، اصطلاحی است در علم نجوم: و علامات درج و دقایق و ثوانی و ثوالث و روابع و خوامس و... و مقارنه و مطارحه و تثلیث و تربیع و تسدیس بنوشت. (سندبادنامه ص 64). رجوع به ترکبیهای مطارح شود
گشاده شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گشاده. باز: لشکر اسلام... به تأیید الهی... به دلی قوی و سینۀ منشرح بر قلب اعدا چاه کردند. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 26). به دلی فارغ و صدری منشرح روی به جرجان نهاده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 263). - منشرح الصدر، گشاده سینه. گشاده دل: بیستون بدان حالت قریرالعین و منشرح الصدر شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 273). رجوع به انشراح شود. - منشرح شدن، گشاده شدن: مرا سینۀ امل از شرح این سخن منشرح شد. (مرزبان نامه چ 1317 تهران ص 6). تا نخست دل مؤمن به نور یقین منشرح و منفسح نشود چشم بصیرتش به مشاهده و معاینۀ حسن تدبیر الهی منفتح نگردد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 400). ، شادمان و خوشدل. (ناظم الاطباء)
گشاده شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گشاده. باز: لشکر اسلام... به تأیید الهی... به دلی قوی و سینۀ منشرح بر قلب اعدا چاه کردند. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 26). به دلی فارغ و صدری منشرح روی به جرجان نهاده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 263). - منشرح الصدر، گشاده سینه. گشاده دل: بیستون بدان حالت قریرالعین و منشرح الصدر شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 273). رجوع به انشراح شود. - منشرح شدن، گشاده شدن: مرا سینۀ امل از شرح این سخن منشرح شد. (مرزبان نامه چ 1317 تهران ص 6). تا نخست دل مؤمن به نور یقین منشرح و منفسح نشود چشم بصیرتش به مشاهده و معاینۀ حسن تدبیر الهی منفتح نگردد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 400). ، شادمان و خوشدل. (ناظم الاطباء)
گویند رودخانه ای است که عرض یمامه را از بالا تا پایین می شکافد و در کنار همین رودخانه قریۀ معروف منفوحه واقع است که جایگاه اعشی بود و گور او نیز همین جاست. (از معجم البلدان)
گویند رودخانه ای است که عرض یمامه را از بالا تا پایین می شکافد و در کنار همین رودخانه قریۀ معروف منفوحه واقع است که جایگاه اعشی بود و گور او نیز همین جاست. (از معجم البلدان)
مناطحت در فارسی: شاخ زنی، پس زدن شاخ زدن بیکدیگر، دفع کردن، شاخ زنی، دفع مدافعه: (و بی مناطحه و مقابله از محامات ثغر اسلام و محافظت بیضه ملک تفادی نمودند) (المعجم. مد. چا. 5: 1)
مناطحت در فارسی: شاخ زنی، پس زدن شاخ زدن بیکدیگر، دفع کردن، شاخ زنی، دفع مدافعه: (و بی مناطحه و مقابله از محامات ثغر اسلام و محافظت بیضه ملک تفادی نمودند) (المعجم. مد. چا. 5: 1)
باز گشاده، آشکار باز شونده، باز گشاده: (لشکر اسم... بتایید الهی... بدلی قوی و سینه ای منشرح بر قلب اعدا چاه کردند) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور 26)، واضح آشکار
باز گشاده، آشکار باز شونده، باز گشاده: (لشکر اسم... بتایید الهی... بدلی قوی و سینه ای منشرح بر قلب اعدا چاه کردند) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور 26)، واضح آشکار