جدول جو
جدول جو

معنی منسق - جستجوی لغت در جدول جو

منسق(مُنَسْ سَ)
مرتب و آراسته. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به سامان. منتظم. (یادداشت مرحوم دهخدا) : امور دولت به حسن کفایت و یمن ایالت وزیر در سلک انتظام منسق ومجتمع بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 365)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منسی
تصویر منسی
آنچه سبب فراموشی شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منشق
تصویر منشق
شکافته شده، ترکیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنسق
تصویر تنسق
هر چیز نفیس و کمیاب، تنسخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منسد
تصویر منسد
سد شده، بسته شده، بندآمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متسق
تصویر متسق
دارای نظم و ترتیب، در علوم ادبی متدارک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منفق
تصویر منفق
انفاق کننده، نفقه دهنده، خرج کننده، دهندۀ مال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنسق
تصویر تنسق
با یکدیگر منتظم و آراسته شدن، نظم و ترتیب و هماهنگی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منساق
تصویر منساق
خویشاوند، پیرو کشانیده خویشاوند، تابع پیرو سوق یابنده کشانیده
فرهنگ لغت هوشیار
خانه، روش، راه سپل شتر شترمرغ و فیل، نشانه راه عمت راه، راه روش، گیاهی است که دانه هایش را حب المنسم خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسی
تصویر منسی
فراموش شده از یاد رفته از یاد زداینده فراموش شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منشق
تصویر منشق
بینی دماغ شکافته پاره شکافته شونده، شکافته پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منصق
تصویر منصق
باز گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
جای کمربند کمر کمربند گویا چم گویاک کرویز (نطق و ادراک کلیات)، سخن گفتار سخن گفتن تکلم کردن، سخن گویی، سخن گفتار، علم بقواعد و قوانینی است که فکر را هدایت کند و از خطا مصون دارد. توضیح منطق را میتوان بمطالعه و علم حقیقت تعریف کرد زیرا که میان حقیقت و خطا امتیاز می گذارد و آن دو را مخالف یکدیگر می داند و یا از آن جهت که در منطق سعی در نشان دادن این می شود که چگونه باید انسان برای وصول بحقیقت و احتراز از خطا استدلال کند میتوان در تعریف آن گفت که منطق مطالعه و علم قوانین استدلال است. از این گذشته منطق را هنر فکر کردن نیز نامیده اند (فلیسین شاله. فلسفه علمی. ترجمه دکتر مهدوی. چا. 2 ص 23) یا منطق صوری. از قوانین عمومی حکم و استدلال بحث میکند باین معنی که صورت حکم و استدلال (صرف نظر از مواد و مواردی که بر آنها تعلق می گیرد) باید از قوانین عمومی فکر مانند قوانین توافق فکر بشر با خود و عدم تناقض تبعیت کند: چنانکه مثلا اگر این قضیه ها را قبول داشته باشیم که سقراط انسان است و انسان فانی است منطق صوری ما را بقبول این نتیجه که سقراط فانی است وا می دارد و اگر کسی با قبول داشتن آن دو مقدمه سرانجام بگوید که سقراط جاویدان است هر آینه تکذیب قول سابق خود را کرده به تناقض گویی پرداخته باشد، باین نحو در تعریف منطق صوری میتوان گفت که آن مطالعه و علم مطابقت فکر با خود و یا علم استنتاج و نتیجه است (فلیسین شاله. فلسفه علمی. ترجمه دکتر مهدوی. چا. 2 ص 25- 2 4)، یا منطق عملی (اعمالی)، قوانین خصوصیی که فکر برای یافتن حقیقت در موارد خاصی باید از آنها تبعیت کند مطالعه میشود مثلا ما در ریاضیات که افکار را بهم مربوط میسازیم و در شیمی که آزمایش می کنیم و در تاریخ که مدارک را نقادی می کنیم حقیقت را بیک وجه و طریق جستجو نمی کنیم بلکه در مورد هر یک از آنها راه و روش معینی را برای رسیدن بمنظور پیش می گیریم. از این روی غالبا منطق عملی را بمطالعه و علم مطابقت فکر با موضوعهای خود و یا علم حقیقت تعریف کرده اند (فلیسین شاله. فلسفه علمی ترجمه دکترمهدوی. چا. 2 ص 25) کمر بند منطقه: (خورشید مشتری اثر تیر منطقی جوزای دولت افسر اقبال منطقی) (عثمان مختاری. چا. همائی 514)، جمع مناطق. به نطق آورنده گویا گرداننده
فرهنگ لغت هوشیار
پتیست دهنده (پتیست نذر)، هزینه دهنده نفقه دهنده خرج دهنده، کسی که در راه خدا چیزی دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسج
تصویر منسج
کارخانه بافندگی کار چوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسد
تصویر منسد
نا گشودنی بسته شده گشوده ناشدنی: (هیچ عجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مث امنی کلی حاصل تواند آمد چنانکه طریق مراجعت آن منسد ماند) (کلیله. مصحح مینوی. 47)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسع
تصویر منسع
باد اپاختر (شمال)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسف
تصویر منسف
سرند، دستگاه بوجاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسک
تصویر منسک
روش نیایش جای قربانی کردن، جای عبادت، طریقه عبادت، جمع مناسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسل
تصویر منسل
تخمدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسق
تصویر متسق
ساماندار، هموار دارای نظم و ترتیب، مستوی، بحر متدارک
فرهنگ لغت هوشیار
آس رند از درختان، پاجوش شاخه ای که از ریشه رسته و آن را می توان جدا کرد و جای دگر کاشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنسق
تصویر تنسق
با یکدیگر منتظم و آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسی
تصویر منسی
((مَ))
فراموش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منسد
تصویر منسد
((مُ سَ دّ))
بسته شده، گشوده ناشدنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منسک
تصویر منسک
((مَ س یا سَ))
جای قربانی کردن، راه و روش عبادت، جمع مناسک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منسی
تصویر منسی
((مُ))
آنکه یا آنچه سبب فراموشی گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنسق
تصویر تنسق
((تَ سُ))
معرب تنسخ، هر چیز گرانبها و نفیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منطق
تصویر منطق
((مِ طَ))
کمربند، جمع مناطق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منطق
تصویر منطق
((مَ طِ))
استدلال عاقلانه، علمی که با به کار بستن اصول و قواعد آن می توان از فکر غلط یا استدلال نادرست پرهیز کرد، دلیل، علت، فکر درست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منفق
تصویر منفق
((مُ فِ))
کسی که در راه خدا چیزی دهد، نفقه دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متسق
تصویر متسق
((مُ تَّ س))
دارای نظم و ترتیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منساق
تصویر منساق
((مُ))
سوق یابنده، کشانیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منطق
تصویر منطق
خردورزی
فرهنگ واژه فارسی سره