لوله های سفالین که بهم پیوندنددر زیر زمین، رفتن آب را. لوله ها از سفال پخته که راه و مجرای آب از آن راست کنند. لولۀ سفالین که برای آبراهه بکار برند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لوله های سفالین که بهم پیوندنددر زیر زمین، رفتن آب را. لوله ها از سفال پخته که راه و مجرای آب از آن راست کنند. لولۀ سفالین که برای آبراهه بکار برند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
پول نقد وزر و مال و دولت. (ناظم الاطباء). سرمایه و پول نقد و مال و ثروت، مال و متاع. (فرهنگ فارسی معین) ، منفعت از اراضی و مقرری از آنها، برات به خزانه برای ادای وظیفه و مواجب و جیره و جز آن. (ناظم الاطباء). برات به خزانه برای تأدیۀ حقوق و مقرریها. (فرهنگ فارسی معین). با لفظ کردن و دادن و گرفتن مستعمل است. (بهار عجم) (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به سازمان صفویه ص 161 و 162 و تذکرهالملوک چ 2 و ترکیبهای این کلمه شود
پول نقد وزر و مال و دولت. (ناظم الاطباء). سرمایه و پول نقد و مال و ثروت، مال و متاع. (فرهنگ فارسی معین) ، منفعت از اراضی و مقرری از آنها، برات به خزانه برای ادای وظیفه و مواجب و جیره و جز آن. (ناظم الاطباء). برات به خزانه برای تأدیۀ حقوق و مقرریها. (فرهنگ فارسی معین). با لفظ کردن و دادن و گرفتن مستعمل است. (بهار عجم) (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به سازمان صفویه ص 161 و 162 و تذکرهالملوک چ 2 و ترکیبهای این کلمه شود
دابه منخوعه، ستور که کارد تا به نخاع آن رسیده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) : ذبیحه منخوعه، ذبیحه ای که کارد تا به نخاع آن رسیده باشد. (ناظم الاطباء)
دابه منخوعه، ستور که کارد تا به نخاع آن رسیده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) : ذبیحه منخوعه، ذبیحه ای که کارد تا به نخاع آن رسیده باشد. (ناظم الاطباء)
کیفر دادن، از پشت آمدن، پستاگذاری بطور نوبه قرار دادن چیزی را، عقوبت کردن، از عقب کسی در آمدن، نوبت گذاری: (معاقبت آنست که سقوط دو حرف از وزنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری برقرار باشد) (المعجم. مد. چا. 47: 1)، عقوبت
کیفر دادن، از پشت آمدن، پستاگذاری بطور نوبه قرار دادن چیزی را، عقوبت کردن، از عقب کسی در آمدن، نوبت گذاری: (معاقبت آنست که سقوط دو حرف از وزنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری برقرار باشد) (المعجم. مد. چا. 47: 1)، عقوبت
مدخوله در فارسی مونث مدخول: مرد دیده شوی دیده، درونیده، زن لاغر، زن تبه مغز، مخ میان پوسیده خرما بن میان پوسیده مونث مدخول. داخل شده، زنی که در عقل وی فساد بود، زن لاغر، خرمابن میان پوسیده، زن شوهر دیده غیر باکره جمع مدخولات
مدخوله در فارسی مونث مدخول: مرد دیده شوی دیده، درونیده، زن لاغر، زن تبه مغز، مخ میان پوسیده خرما بن میان پوسیده مونث مدخول. داخل شده، زنی که در عقل وی فساد بود، زن لاغر، خرمابن میان پوسیده، زن شوهر دیده غیر باکره جمع مدخولات