جدول جو
جدول جو

معنی منخوشه - جستجوی لغت در جدول جو

منخوشه(مَ شَ)
مؤنث منخوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منخوش شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدخوله
تصویر مدخوله
زن شوهردیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنخواه
تصویر تنخواه
پول نقد، سرمایه، متاع، کالا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنبوشه
تصویر تنبوشه
لولۀ سفالی کوتاه که در زیر زمین یا میان دیوار برای ساختن راه آب به کار می رود، گنگ، موری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناوبه
تصویر مناوبه
چیزی را نوبتی قرار دادن، نوبت گذاری، عقوبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناقشه
تصویر مناقشه
با هم ستیزه و گفتگو کردن، ستیزگی
فرهنگ فارسی عمید
(تَمْ شَ / شِ)
لوله های سفالین که بهم پیوندنددر زیر زمین، رفتن آب را. لوله ها از سفال پخته که راه و مجرای آب از آن راست کنند. لولۀ سفالین که برای آبراهه بکار برند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ خوا / خا)
پول نقد وزر و مال و دولت. (ناظم الاطباء). سرمایه و پول نقد و مال و ثروت، مال و متاع. (فرهنگ فارسی معین) ، منفعت از اراضی و مقرری از آنها، برات به خزانه برای ادای وظیفه و مواجب و جیره و جز آن. (ناظم الاطباء). برات به خزانه برای تأدیۀ حقوق و مقرریها. (فرهنگ فارسی معین). با لفظ کردن و دادن و گرفتن مستعمل است. (بهار عجم) (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به سازمان صفویه ص 161 و 162 و تذکرهالملوک چ 2 و ترکیبهای این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ /شِ)
بنفشه. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ شَ)
انبوش. رجوع به انبوش شود
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
سنگ بزرگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ)
تأنیث منقوش. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منقوش شود، شکستگی که استخوانهای ریزه از وی بیرون کشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ شَ)
ناقه منئوشهاللحم، ناقۀ کم گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ شَ)
همدیگر را گرفتن و نزدیک شدن در کارزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مناوشت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ)
دابه منخوعه، ستور که کارد تا به نخاع آن رسیده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) : ذبیحه منخوعه، ذبیحه ای که کارد تا به نخاع آن رسیده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
لاغر و نزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنخواه
تصویر تنخواه
پول نقد و زر و مال و دولت سرمایه و پول نقد و مال و ثروت
فرهنگ لغت هوشیار
کیفر دادن، از پشت آمدن، پستاگذاری بطور نوبه قرار دادن چیزی را، عقوبت کردن، از عقب کسی در آمدن، نوبت گذاری: (معاقبت آنست که سقوط دو حرف از وزنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری برقرار باشد) (المعجم. مد. چا. 47: 1)، عقوبت
فرهنگ لغت هوشیار
منثوره در فارسی مونث منثور بنگرید به منثور مونث منثور، جمع منثورات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحوسه
تصویر منحوسه
مونث منحوس، جمع منحوسات
فرهنگ لغت هوشیار
لوله سفالین یاسمنتی کوتاه که در زیر خاک یا میان دیوار کار گذارند تا از آن آب عبورکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناواه
تصویر مناواه
مناوات در فارسی: همدشمنی، نازش به خود نازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناوله
تصویر مناوله
مناولت در فارسی: بخشیدن دهشمندی، عطا کردن عطا بخشیدن، عطا بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناومه
تصویر مناومه
خوابیدن، جنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مناقشه و مناقشت در فارسی: خویسه هم آوای هریسه مجادله کردن ستیزه کردن، سختگیری کردن بر کسی (مخصوصا در محاسبه)، مجادله ستیزه، سختگیری، جمع مناقشات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منحوله
تصویر منحوله
مونث منحول، جمع منحولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقوشه
تصویر منقوشه
منقوشه در فارسی: ریز شکستگی: در استخوان ها مونث منقوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدهوشه
تصویر مدهوشه
مدهوشه در فارسی مونث مدهوش بنگرید به مدهوش مونث مدهوش
فرهنگ لغت هوشیار
مدخوله در فارسی مونث مدخول: مرد دیده شوی دیده، درونیده، زن لاغر، زن تبه مغز، مخ میان پوسیده خرما بن میان پوسیده مونث مدخول. داخل شده، زنی که در عقل وی فساد بود، زن لاغر، خرمابن میان پوسیده، زن شوهر دیده غیر باکره جمع مدخولات
فرهنگ لغت هوشیار
ماخوذه در فارسی مونث ماخوذ برگرفته دریافت شده مونث ماخوذ: وجوه ماخوذه جمع ماخوذات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفروشه
تصویر مفروشه
مونث مفروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنخواه
تصویر تنخواه
((تَ خا))
سرمایه، پول نقد، مال و متاع
فرهنگ فارسی معین
((تَ بُ ش ِ))
لوله سفالین که در زیر خاک یا میان دیوار کارمی گذاشتند تا آب از آن عبور کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناقشه
تصویر مناقشه
((مُ قَ شَ یا ق ش))
ستیزگی، خصومت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماخوذه
تصویر ماخوذه
برگرفته
فرهنگ واژه فارسی سره