جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مدخوله

مدخوله

مدخوله
مدخوله در فارسی مونث مدخول: مرد دیده شوی دیده، درونیده، زن لاغر، زن تبه مغز، مخ میان پوسیده خرما بن میان پوسیده مونث مدخول. داخل شده، زنی که در عقل وی فساد بود، زن لاغر، خرمابن میان پوسیده، زن شوهر دیده غیر باکره جمع مدخولات
فرهنگ لغت هوشیار

مدخوله

مدخوله
مدخوله. زن شوی دیده. که شوی با او هم بستر شود. زن که شوی با او بخفته است. (یادداشت مؤلف). زن دوشیزگی ربوده و شوی دیده. ضد باکره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مدخوله

مدخوله
نخله مدخوله، خرمابن میان پوسیده. (منتهی الارب) ، عفنهالجوف. (متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، امراءه مدخوله، زن شوی دیده. (منتهی الارب) (صراح). رجوع به مدخوله شود
لغت نامه دهخدا

مداوله

مداوله
مداوله و مداولت در فارسی: پتاییدن (مداوم بودن)، شورش زمانه دگر گشت زمانه، چرخ زدن مداومت، دور زدن، انقلاب زمانه
فرهنگ لغت هوشیار

مسخوله

مسخوله
تأنیث مسخول. رجوع به مسخول شود، کواکب مسخوله، ستارگان ناشناخته و مجهول. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مدبوله

مدبوله
ارض مدبوله، زمینی که با سرگین و مانند آن کود داده شده و اصلاح شده است. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از دَبل و دبول. رجوع به دبول شود
لغت نامه دهخدا