جدول جو
جدول جو

معنی منجانه - جستجوی لغت در جدول جو

منجانه(مَ نِ / مِ نَ)
منقانه. منقاله. منغاله. منگله. مگانه. در فارسی پنگان. ساعت آبی که در عربی بنکام نویسند. (حاجی خلیفه ج 2 ص 69). و منقانه و هی آله تؤخذ بها الاوقات... الساعه و تسمیها المغاربه المنجانه. ودر بربری و تونسی منگله و مگانه. ساعت بغلی یا ساعت دستی را بربرها منغاله گویند. (ازدزی ج 2 ص 617)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرجانه
تصویر مرجانه
(دخترانه)
مرجان، مروارید کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهانه
تصویر ماهانه
(دخترانه)
دختر ارمنشاه شاه ماچین در داستان سمک عیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از متنجان
تصویر متنجان
خوراکی که از گوشت، آلو، قیسی، گردو و خلال بادام تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متجانس
تصویر متجانس
چیزی که با دیگری از یک جنس باشد، هم جنس، متناسب، متعادل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دندانه
تصویر دندانه
هر چیز شبیه دندان، مثل دندانۀ اره، کنگرۀ سر دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنجاره
تصویر غنجاره
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن، برای مثال روزی چو تازه دخترکی باشد / رخساره گونه داده به غنجاره (ناصرخسرو - ۲۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهانه
تصویر ماهانه
ویژگی امری که هر ماه اتفاق می افتد، ویژگی حقوقی که در آخر هر ماه پرداخت شود، در هر ماه، ماهنامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رندانه
تصویر رندانه
مانند رندان، برای مثال همچو حافظ به رغم مدعیان / شعر رندانه گفتنم هوس است (حافظ - ۱۰۲)، از روی رندی و زیرکی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ رَ)
شهری است در افریقا و میان آن و قیروان پنج منزل فاصله است. بسربن ارطاه آنجارا فتح کرد و آنجا را قلعۀ بسر نیز نامیدند. (از معجم البلدان). امروزه دهی بزرگ و به نام برج مجانه معروف است و در ایالت قسنطینۀ الجزایر واقع است. (ازقاموس الاعلام ترکی). و رجوع به همین دو مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ)
دهی از دهستان قلقل رود است که در شهرستان تویسرکان واقع است و 825 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَنْ نا نَ)
زن مالدار که جهت مالش نکاح کنند و وی بر شوی منت نهد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). زن مالدار که از برای مال وی را نکاح کنند و او از جهت مال و دولتی که دارد بر شوی خود منت نهد. (ناظم الاطباء) : از پنج زن حذر واجب بود: حنانه ومنانه و انانه... و اما منانه زنی بود متموله که به مال خود بر شوهر منت نهد. (اخلاق ناصری) ، مؤنث منان. (اقرب الموارد). رجوع به منان شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
بی باک گردیدن و شوخ چشم گردیدن. مجون. مجن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). در گفتار و کردار بی پروا بودن یعنی شوخ بودن و آن ضد ’جدّ’ است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جانْ نَ)
سیاهی روی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ غَ)
دهی است از دهستان بالا ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، در 16هزارگزی شرق تربت حیدریه و 12هزارگزی شرق راه تربت حیدریه به مشهد در دامنه معتدل هوائی واقع و دارای 215 تن سکنه است. آبش از قنات. محصولش غلات و میوه جات. شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
مروارید خرد. (دستور الاخوان). یک دانه مروارید خرد. (یادداشت مؤلف). واحد مرجان است به معنی یک دانه مرجان. رجوع به مرجان به معنی مروارید خرد شود
لغت نامه دهخدا
(مَنَ)
مرجانه. رجوع به مرجانه و مرجان شود
لغت نامه دهخدا
(لَ جَ)
لنگانه بایره، از دیه های الجبل بقم. (تاریخ قم ص 136)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
پنگان و پیاله. ج، اجاجین. (کذا). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ)
دهی از دهستان ارسکنار است که در بخش پلاست شهرستان ماکو واقع است و 242 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(فِ جا نَ / نِ)
تاسه کاری. (بحر الجواهر). پنگانچه. طرجهاره. طرجهاله. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرجانه
تصویر مرجانه
مروارید کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندانه
تصویر سندانه
مونث سندان ماچه خر نیرومند
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه ای بزرگ از پوست گوسفند دباغت کرده که درست از گوسفند بر آورند همیان همیانه انبانه، پوست بزغاله خشک کرده که قلندران در میان بندند و ذخیره درو نگاهدارند. یا از انبان تهی پنیر جستن، از غایت شره و آز عمل لغو و بیهوده انجام دادن، شکم بطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنجانده
تصویر رنجانده
رنج داده آزرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگانه
تصویر زنگانه
پرده ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رندانه
تصویر رندانه
از روی رندی و زیرکی
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از بر آمدگی ها و برجستگی های دندان مانند اره و شانه و کلید، برجستگی هر چیز شبیه دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمجانه
تصویر دمجانه
تنگ (قرابه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنجاره
تصویر بنجاره
فروشنده غله برای اردو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوجانه
تصویر صوجانه
خرما بن خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجانه
تصویر مرجانه
((مَ نِ))
واحد مرجان، مروارید کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهانه
تصویر ماهانه
قاعدگی، قسطی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متجانس
تصویر متجانس
همگن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گنجانه
تصویر گنجانه
ظرفیت
فرهنگ واژه فارسی سره