چون رندان. مانند رندان. در حالت و هیئت و افکارو عقاید مانند رندان. رجوع به رند شود: پیچیده یکی لامک رندانه به سر بر بربسته یکی گزلک رومی به کمر بر. سوزنی. همچو حافظ برغم مدعیان شعر رندانه گفتنم هوس است. حافظ. رندانه کرد عقل که از بزم دور رفت مسکین حریف شیشۀ آتش زبان نبود. صائب (از آنندراج)