- منتقض
- ویژگی هر چیز باز شده مانند ریسمانی که تاب آن باز شده
معنی منتقض - جستجوی لغت در جدول جو
- منتقض
- تاب رسن باز کرده، پیمان شکسته ریسمان تاب باز کرده، ویران شده (بنا)، شکسته شده (عهد و پیمان)، باطل: (مذهب مالک و احمد... آنست که اگر بشهوت یاسد طهارت منتقض شود) (کشف الاسرار 519: 2)
- منتقض ((مُ تَ قَ))
- ویران شده (بنا)، شکسته شده (عهد و پیمان)، باطل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خرده گیر
شکننده
مخالف، ضد
مخالف، ضد
نقش شده، کنده کاری شده
برگزیده، انتخاب شده، منتخب
آزموده شده، درم سره و خالص
انتقال یابنده، جا به جا شده
انتقام گیرنده، عقوبت دهنده، کینه کش
انتقاد کننده، صرافی کننده، کسی که نوشته یا کتابی را مطالعه و نواقص آن را بیان کند
در شکننده، نا سازگار شکننده نقض کننده، مخالف، ضد نقیض
بر خیزنده بر خیزنده
کینه کش کینه کشنده سرزنش کننده انتقام گیرنده کینه کش، جمع منتقمین. یا منتقم حقیقی. خدای تعالی
ترا برده جابه جا شده از جایی بجای دیگر رونده انتقال یابنده، جمع منتقلین
کم کننده، کم شونده
بیرون آورنده بر گزیننده، نگار گر کنده کار انگاشته، کند کاری شده نقش شده، کنده کاری شده (نگین و جز آن) نقش کننده، کنده کاری کننده (برنگین و جز آن)
باز کاونده
سرهیده سرهنده درم خوب از بد سوا شده، قطعه ای ادبی (شعر یا نثر) یا محصولی هنری که خوبی و بدی آن آشکارشده. آنکه درم خوب را از بد جدا کند و تشخیص دهد صرافی کننده، آنکه نیک و بد قطعه ای ادبی (شعر یا نثر) یا محصولی هنری را آشکار سازد، جمع منتقدین
پوشه دار پوشه نهنده: زن
شکننده، نقض کننده، مخالف، ضد، نقیض
دیوار افتنده، مرغ فرود آینده، ستاره فرو میرنده ستاره انداخته نیزک (شهاب) بازی که از هوا بر شکار فرود آید، سواری که بر دشمن هجوم آورد، دیوار افتاده یا دیواری که نزدیک افتادن باشد، ستاره از هوا فرود آمده
((مُ نَ قَ ضّ))
فرهنگ فارسی معین
سواری که بر دشمن هجوم آورد، بازی که از هوا بر شکار فرود آید، دیوار افتاده یا دیواری که نزدیک افتادن باشد، ستاره از هوا فرود آمده