جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با منتهض

منتهض

منتهض
برخیزنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتهاض شود
لغت نامه دهخدا

منتهز

منتهز
کسی که در پی فرصت می گردد و فرصت را غنیمت شمارد، فرصت یابنده
منتهز
فرهنگ فارسی عمید

منتهی

منتهی
منتها در فارسی: انجامیده، فرجامیده به پایان رسیده، پایان بپایان رسیده بانجام رسیده، انجام داده، پایان انجام: (از ابتدا آفرینش تا منتهای عالم بیک نفخه اسرائیل همه در بسیط قیامت حاضر کند) (کشف الاسرار . 527: 2) یا از مبدا تا منتهی. از اول تا آخر، نهایت النهایه: (همه سر وقت حاضر شدند منتهی راضی نبودند، { آخر آخرین. یا منتهی درجه. آخرین درجه. یا منتهای مراتب. النهایه (در مورد استثنا بکار رود) یا منتهای مراد (مقصود)، نهایت مقصود کمال مطلوب. یا به منتهای چیزی رسیدن . بپایان آن رسیدن، باخر رسنده بانجام رسنده، بپایان رساننده، کسی که در علمی فنی یا صنعتی استاد شده مقابل مبتدی، تمام شده
فرهنگ لغت هوشیار

منتهک

منتهک
رنجیده، لاغر سازنده زشت کننده، آلوده کننده ناموس کسی، مانده و فرسوده و لاغر کننده
فرهنگ لغت هوشیار

منتهز

منتهز
زشت خندنده گزافخند، پروا یابنده کسی که فرصت را غنیمت شمرد فرصت یابنده، جمع منتهزین
فرهنگ لغت هوشیار