جدول جو
جدول جو

معنی منایر - جستجوی لغت در جدول جو

منایر(مَ یِ)
منائر. رجوع به منائر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغایر
تصویر مغایر
مخالف، ناجور، دگرگون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناشیر
تصویر مناشیر
منشارها، ارّه ها، جمع واژۀ منشار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منافر
تصویر منافر
ناخوشایند، آنچه خوش آیند و دلپسند نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منایح
تصویر منایح
منیحه ها، عطاها، بخشش ها، جمع واژۀ منیحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منایا
تصویر منایا
منیّت ها، اجل ها، مرگ ها، جمع واژۀ منیّت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناخر
تصویر مناخر
منخرها، بینی ها، سوراخهای بینی، جمع واژۀ منخر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرایر
تصویر مرایر
مریره ها، ریسمان های محکم، جمع واژۀ مریره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منابر
تصویر منابر
منبرها، کرسی های پله پله که خطیب یا واعظ بر فراز آن بنشیند و سخنرانی کند، جمع واژۀ منبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناکر
تصویر مناکر
منکرها، کارها یا رفتارهای ناپسند، بدها و ناشایست ها، نکیرها، زشت ها، نیرومند ها، ناشناس ها، جمع واژۀ منکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناظر
تصویر مناظر
منظره ها، جاهای نگریستن و نظر انداختن، چشم انداز ها، دورنماها، جمع واژۀ منظره
فرهنگ فارسی عمید
(مُ یَ رَ)
از ’ن ی ر’، بدی. و گویند: بینهم منایره، ای شر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا یَ)
مرکز شهرستان ملایر است که در جلگۀ مسطحی بنا شده است. طول این شهر 48 درجه و 49 دقیقه و 30 ثانیه از مبداءگرینویچ و عرض آن 34 درجه و 17 دقیقه است و 1677 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. هوای آن معتدل است و در حدود 25432 تن سکنه دارد. از بناهای دیدنی شهر پارک ناصری است که بانی آن سلطان محمد میرزا برادر عین الدوله و تاریخ بنای آن 1304 هجری قمری است. این شهر، به علت آنکه شاهزاده دولت شاه یکی از پسران فتحعلی شاه اولین کسی بود که به فکر احداث آن افتاد، سابقاً دولت آباد نامیده می شد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یِ)
برخلاف و برعکس و برضد و مخالف و ناموافق. (ناظم الاطباء). و رجوع به مغایرت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
مرائر. رجوع به مرائر شود، طناب های تافته و ریسمان های محکم. رجوع به مرائر و مریره و مریر شود: روی رزمه و طراز حله و عمده حمله بود در اثناء آن حال فروشد و از آن سبب مرایر عزیمت ایشان منقض شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 177). در ابطال معالم شرع و نقض مرایر دین می کوشند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 398). و هر چند میان هر دو سلطان مرایر ایمان برقرار مفتول بود. (جهانگشای جوینی). چون بدان وصلت مرایر موافقت از جانبین مبرم گشت و بنای مطابقت و مصادقت محکم. (جهانگشای جوینی). و میان هر دو برادر مرایر اخوت و وفاق مفتول بود. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
یکی از ولایات ثلاث است که در جنوب همدان و شمال بروجرد واقع است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 291). یکی از شهرستانهای استان پنجم و از نظر تقسیمات کشوری تابع فرمانداری کل همدان است. از شمال به شهرستان همدان و از جنوب به شهرستان بروجرد، از مشرق به شهرستان اراک و از مغرب به شهرستانهای نهاوند و تویسرکان محدود است. منطقه ای است سردسیر و بطور کلی خوش آب و هوا و سالم. مرتفعترین کوه شهرستان در شمال شوسۀ ملایر به اراک و شمال کمازان واقع و معروف به کوه لشکردر است که 2928 متر از سطح دریا بلندتر است. مهمترین رود خانه شهرستان رود خانه خرم آباد است که از شعب رود خانه گاماساب به شمار می آید. محصول عمده این شهرستان غلات و گردو و انگور و سایر میوه ها و حبوبات است و از صادرات مهم آن کشمش، قیسی، گردو، چوب صنوبر، چوب گردو، پوست، پشم و کتیراست. معادنی که در کوههای این شهرستان وجود دارد عبارت است از زغال سنگ و سنگ سفید که در بلورسازی مصرف دارد و سنگ مرمر متوسط و طلا که در اراضی طجر دهستان سامن داخل خاک و شن دیده می شود. در اکثر قراء شهرستان زنان به بافتن قالی، قالیچه، جاجیم و گلیم اشتغال دارند که یکی از صادرات مهم شهرستان محسوب می گردد. شهرستان ملایر از 5دهستان تشکیل یافته و تقسیمات آن به شرح زیر است:
1- دهستان حومه، 52 آبادی. 2- دهستان آورزمان، 47 آبادی. 3- دهستان ترک، 50 آبادی. 4- دهستان سامن، 46 آبادی. 5- دهستان کمازان، 55 آبادی. بنابر آمار فوق شهرستان ملایر با احتساب شهر ملایر از 251 آبادی تشکیل شده و در حدود 000، 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5). و رجوع به نشریۀ مؤسسۀ آمار ایران و جغرافیای سیاسی کیهان صص 390- 392 و جغرافیای غرب ایران ص 79 و نزهه القلوب چ لیدن ص 74 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مناشیر
تصویر مناشیر
جمع منشور، فرمانهای دیوانی، فرمانهای شاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منابر
تصویر منابر
جمع منبر، نه پایگان، بسپایگان، افرازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرایر
تصویر مرایر
جمع مره چیزهای تلخ، کارهای بزرگ، شرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغایر
تصویر مغایر
ناجور، مخالف
فرهنگ لغت هوشیار
نازنده: به تبار، در فارسی: رماننده داوری کننده با دیگری در حسب و نسب، افتخارکننده، رماننده نافر مقابل ملائم: (دوم قوت جنباننده که بتایید او حیوان بجنبد و بدانچه ملائم اوست میل کند و از آنچه منافر اوست بگریزد) (چهارمقاله. 11)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع منظره، چشم اندازها دور نما ها دیده بان ها نگر گوی، همانند هم نما جمع منظر یا مناظر و مرا یا. علمی است که اشیا خارجی مشهود چشم را بر روی یک صفحه یا یک سطح منحنی نمایش می دهد توضیح دانشی است که مبنای آن بر پایه دخول بعد سوم در نقاشی است. بیاری این علم نقاشی توانسته است طبیعت را آن چنانکه در واقع وجود دارد مجسم کند. اساس مناظر و مرایا آنست که هر چه شکل از قسمت مقدم تصویر دورتر باشد کوچکتر خواهد بود. برای این کار در هر تصویر نقطه ای بنام} نقطه نظر {یا} نقطه دید {فرض میشود که اگر از هر قسمت صحنه تصویری بر آن بیفکنیم سایه تصویر صفر میشود. بیاری این علم میتوان بین اشکال و بین اجزای اشکال نیز تناسب ایجاد نمود. مجادله کننده مباحثه کننده، همانند شبیه، جمع مناظرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منائر
تصویر منائر
جمع مناره، گلدسته ها چراغپایه ها جو تره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناخر
تصویر مناخر
جمع منخر، سوراخ های بینی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع منخر، سوراخ های بینی فارسی گویان آن را به آرش تک به کار برند بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناقیر
تصویر مناقیر
جمع منقار، نوک ها کلنگ ها اسکنه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناکر
تصویر مناکر
جمع منکر، ناشناخته ها، زشت ها، ناستوده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناکیر
تصویر مناکیر
جمع منکر، زیرکان جمع منکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منایا
تصویر منایا
جمع منیه، مرگ ها مردن ها جمع منیه مرگها اجلها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منافر
تصویر منافر
((مُ فِ))
داوری کننده با دیگری در حسب و نسب، افتخار کننده، در فارسی، رماننده، نافر، مقابل ملائم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناظر
تصویر مناظر
((مَ ظِ))
جمع منظر، منظره ها، چشم اندازها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناظر
تصویر مناظر
((مُ ظِ))
مجادله کننده، مباحثه کننده، همانند، شبیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منابر
تصویر منابر
((مَ بِ))
جمع منبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغایر
تصویر مغایر
((مُ یِ))
برخلاف، برعکس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغایر
تصویر مغایر
ناساز، نایکسان، ناسازگار
فرهنگ واژه فارسی سره