جدول جو
جدول جو

معنی مناهب - جستجوی لغت در جدول جو

مناهب(مُ هَِ)
جواد مناهب، اسب بسیار دونده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مناکب
تصویر مناکب
منکب ها، بیخ های بازو و کتف، شانه ها، ناحیه ها و کرانه ها، جمع واژۀ منکب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناهج
تصویر مناهج
منهج ها، راههای راست، راههای آشکار، راههای پیدا و گشاده، جمع واژۀ منهج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناصب
تصویر مناصب
منصب ها، مقام ها، رتبه ها، پایه ها، شغلهای رسمی، جمع واژۀ منصب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواهب
تصویر مواهب
موهبت ها، چیزهایی که به کسی ببخشند، بخشش ها، دهش ها، جمع واژۀ موهبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناهی
تصویر مناهی
منهیّ ها، کارهایی که در شرع از آن نهی شده، نهی شده ها، جمع واژۀ منهیّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناقب
تصویر مناقب
منقبت ها، هنرها و کارهای نیکو که موجب ستایش شود، چیزهایی که مایه فخر و مباهات باشد، شعرهایی که در ستایش کسی به ویژه بزرگان دین سروده شده است، جمع واژۀ منقبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناسب
تصویر مناسب
هم شکل، نزدیک به هم
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، خورند، ارزانی، مستحقّ، فراخور، بابت، شایان، خورا، فرزام، صالح، اندرخور، سازوار، محقوق، باب، شایگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مذاهب
تصویر مذاهب
مذهب ها، راه و روش ها، طریقه ها، هر یک از فرقه ها و گرایشات دینی با مجموعه ای از آیین ها و آموزه ها، جمع واژۀ مذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناهبت
تصویر مناهبت
برابر هم دویدن در مسابقه، به سخن گرفتن، غارت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناهل
تصویر مناهل
منهل ها، جاهای آب خوردن در راه، چشمه هایی که مردم از آن آب بخورند، جمع واژۀ منهل
فرهنگ فارسی عمید
(مُ هََ / هَِ بَ)
مناهبه. غارت کردن. غارت: همیشه پادشاهان در طلب ملک بر مجرای این عادت رفته اند... و از یکدیگر به مغالبت و مناهبت فراگرفته. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 182). رجوع به مناهبه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
با کسی غارت کردن. (تاج المصادر بیهقی). غارت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مناهبت شود، ننگ و نبرد کردن در تک. (تاج المصادر بیهقی). به برابری دویدن دو اسب و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). برابر هم دویدن دو اسب. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، به سخن گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مواهب
تصویر مواهب
عطیه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناکب
تصویر مناکب
جمع منکب، بازو ها دوش ها جمع منکب کتفها دوشها: (و بجلابیب مواهب خاطر مناکب مثالب عبارت آنرا بپوشانید) (روضه العقول مقدمه مرزبان نامه. . 1317 ص ز)، کرانه ها، نقبای قوم، چهار پر بال مرغ بعد از قوادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناهج
تصویر مناهج
جمع منهج، راه های راست، راستراه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناهل
تصویر مناهل
جمع منهل، باز داشته ها ناشایست ها جمع منهل آبخور ها آبشخور ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناهی
تصویر مناهی
جمع منهی (غیاث) باز داشته شده ها نهی شده ها: (در عنفوان جوانی... که مجال وساوس شیطانی فسیح تر باشد و میدان هواجس جسمانی بسیط تر از مناکر و مناهی دست بداشته است) (المعجم. مد. چا 11: . 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناسب
تصویر مناسب
جور، در خور فرا خور، شایسته موافق درخور، مشابه همانند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع منصب، پایه ها، پایگاهان، رتبه ها، درجه ها، ارباب ها، اصحاب مناصب، درجه داران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع منقبت، ستایش انگیزان ناز مایه ها جمع منقبت آنچه موجب ستودگی گردد از خصلتهای نیک و هنرها: (و فضایل ذات بزرگ و مناقب خاندان مبارک شاهانشاهی را شرحی و بسطی داده شود) (کلیله. مصحح مینوی. 10)، اصطلاحا} مناقب {برای مدایح ایمه شیعه و} فضایل {برای مداحان خلفای راشدین بکار رفته
فرهنگ لغت هوشیار
روش ها، دین ها جمع مذهب طریقه ها روشها، شعبه های دینی: در آنجا ازاغلب مذاهب مردم بودند، دینها ادیان
فرهنگ لغت هوشیار
برابر هم دویدن در مسابقه، بسخن گرفتن، غارت کردن، مسابقه در دو، سخن گویی، غارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناهبت
تصویر مناهبت
((مَ هَ بَ))
برابر هم دویدن در مسابقه، غارت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواهب
تصویر مواهب
((مَ هِ))
جمع موهبت، بخشش ها و انعام ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناسب
تصویر مناسب
((مُ س))
هم شکل، موافق و سازگار، سزاوار، شایسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناقب
تصویر مناقب
((مَ قِ))
جمع منقبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناصب
تصویر مناصب
((مَ ص))
جمع منصب، رتبه ها، درجه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناکب
تصویر مناکب
((مَ کِ))
جمع منکب، کتف ها، دوش ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناهج
تصویر مناهج
((مَ هِ))
جمع منهج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناهی
تصویر مناهی
((مَ))
کارهایی که شرعاً و عرفاً منع و نهی شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مذاهب
تصویر مذاهب
((مَ هِ))
جمع مذهب، دین ها و آیین ها، روش ها، طریقه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مناسب
تصویر مناسب
درخور، پسندیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مناسب
تصویر مناسب
Appropriate, Fit, Befitting, Convenient, Decent, Fitting, Opportune, Seemly, Suitable, Wellsuited
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مناسب
تصویر مناسب
apropriado, adequado, conveniente, decente, apto, oportuno, digno
دیکشنری فارسی به پرتغالی