معنی مناسب - فرهنگ فارسی عمید
معنی مناسب
- مناسب مُناسِب
- هم شکل، نزدیک به هم
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، خورند، ارزانی، مستحقّ، فراخور، بابت، شایان، خورا، فرزام، صالح، اندرخور، سازوار، محقوق، باب، شایگان هم شکل، نزدیک به هم
دَرخُور، شایِستِه، سِزاوار، لایِق، خُورَند، اَرزانی، مُستَحَقّ، فراخُور، بابَت، شایان، خُورا، فَرزام، صالِح، اَندَرخُور، سازوار، مَحقوق، باب، شایِگان
تصویر مناسب
فرهنگ فارسی عمید