- مناضلت
- در تیراندازی مقابله کردن و دفاع کردن، مجادله کردن
معنی مناضلت - جستجوی لغت در جدول جو
- مناضلت
- نبرد کردن با هم تیر بهم انداختن: (و تا یک تیر در جعبه امکان دارند از مناضلت و مطاولت خصم عنان نپیچند) (مرزبان نامه. . 1317 ص 92)
- مناضلت ((مُ ض یا ضَ لَ))
- نبرد کردن با هم، تیر به هم انداختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با هم پیکار کردن، در میدان با حریف جنگیدن
عطا کردن، بخشش کردن، چیزی به یکدیگر دادن و گرفتن
با یکدیگر سخن گفتن
تیر اندازی، پوزشخواهی نبرد کردن با هم تیر بهم انداختن: (و تا یک تیر در جعبه امکان دارند از مناضلت و مطاولت خصم عنان نپیچند) (مرزبان نامه. . 1317 ص 92)
فرود آمدن برای مقابله و مقاتله، جنگیدن، مقابله و مقاتله
عطا کردن عطا بخشیدن، عطا بخشش
فراخور
راز و نیاز
نصیحت کردن، اندرز دادن
با هم جنگیدن، مبارزه کردن
با نرمی و آسانی رفتار کردن
یکدیگر را خواندن و آواز دادن، با یکدیگر در انجمن نشستن و مشورت کردن
یکدیگر را فریب دادن، فریب کاری
ناسازگاری، تضاد، مخالف هم بودن
اشتغال به کاری داشتن، ممارست در کاری
با کسی خوش زبانی کردن و او را مسرور کردن، عشق بازی کردن با زنان، مغازله کردن با زن
رازونیاز کردن، راز دل خود را به کسی گفتن، رازگویی و عرض نیاز به درگاه خدا
با هم نسبت داشتن، خویشی داشتن، هم شکل شدن
بازو به بازوی هم دادن، به یکدیگر کمک کردن
حیله کردن برای دست یافتن به چیزی، قصد کردن، تیز نگریستن به سوی چیزی
همنشینی کردن، با یکدیگر به باده گساری نشستن
کاری را طول دادن و عقب انداختن، طول دادن در کاری، کار را به امروز و فردا افکندن، با کسی نبرد کردن
لعنت کردن یکدیگر را نفرین کردن: از جانب حق در زمان حضرت نبی و وصی و زهرا و سبطین علیهم الصلاه و والسلام هر پنج بوعده گاه بعزم مباهله بیرون فرمودند
جماع کردن آرمیدن: و بلفظ فعل از آنست که فعل در باب مباشرت و مباضعت مضاف با مرد است
حمله کردن در جنگ
پافشاری کردن در جهل و نادانی، ستیزیدن با کسی در نادانی مقابل مجامله
با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
نیکویی کردن، حسن معاشرت
سوال و جواب کردن با یکدیگر حاضر جوابی کردن، مطلبی ادبی یا علمی که در مجلسی بین دانشمندان مورد بحث قرار گیرد جمع محاضرات
حیله کردن برای رسیدن بمقصود، آهنگ کردن قصد کردن، چشم انداختن بچیزی تیز نگریستن، حیله گری، قصد، تیزنگری
ستیزیدن، خصومت کردن با کسی، ستیزه خصومت: گفتم نباید که در میدان مکاشفه و مجادله افتد، مباحثه در مسئله ای (علمی ادبی دینی و غیره) بطوری که هر یک از طرفین بخواهد رای خود را بر دیگری تحمیل کند