مناجزت در فارسی: کشت و کشتار مبارزه کردن مقاتله کردن، مبارزه: (ما که بحمد الله و فضله بمناجزت و مبارزت نامبردار جهانیم) (مرزبان نامه. تهران. چا. 1 ص 187)
مناجزت در فارسی: کشت و کشتار مبارزه کردن مقاتله کردن، مبارزه: (ما که بحمد الله و فضله بمناجزت و مبارزت نامبردار جهانیم) (مرزبان نامه. تهران. چا. 1 ص 187)
مناهزت در فارسی: نزدیک شدن: با هم، پیش آمدن: شکار را، پروا یافتن (پروا فرصت) نزدیک شدن با هم، پیش آمدن شکار را، فرصت یافتن و غنیمت شمردن: (اگر من از مناهزت فرصت غافل مانم مبادا که تدبیر او بر من کارگر آید و انتباه من بعد از آن سود ندارد) (مرزبان نامه. تهران. چا. ا ص 273)، نزدیک شدن کودک به بلوغ
مناهزت در فارسی: نزدیک شدن: با هم، پیش آمدن: شکار را، پروا یافتن (پروا فرصت) نزدیک شدن با هم، پیش آمدن شکار را، فرصت یافتن و غنیمت شمردن: (اگر من از مناهزت فرصت غافل مانم مبادا که تدبیر او بر من کارگر آید و انتباه من بعد از آن سود ندارد) (مرزبان نامه. تهران. چا. ا ص 273)، نزدیک شدن کودک به بلوغ
مناره در فارسی مونث منار و نره به گواژ خاقانی گفته است: که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میانپای دوستان من است نره شرم مرد آلت رجولیت: (که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میان پای دوستان من است) (خاقانی. عبد. 714)
مناره در فارسی مونث منار و نره به گواژ خاقانی گفته است: که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میانپای دوستان من است نره شرم مرد آلت رجولیت: (که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میان پای دوستان من است) (خاقانی. عبد. 714)
منازعه و منازعت در فارسی: ستیزه، آرزومندی، نزدیک شدن، پیوستگی نزاع کردن ستیزه کردن، نزاع ستیزه: (و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهری می گشت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 28)، جمع منازعات
منازعه و منازعت در فارسی: ستیزه، آرزومندی، نزدیک شدن، پیوستگی نزاع کردن ستیزه کردن، نزاع ستیزه: (و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهری می گشت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 28)، جمع منازعات
مناعت در فارسی: رزین بودن (واژه رزین از پارسی پهلوی به تازی رفته است برهان رفته است بنگرید به فرهنگ پهلوی و برهان قاطع) استوار بودن بلند نگر بودن برین منشی
مناعت در فارسی: رزین بودن (واژه رزین از پارسی پهلوی به تازی رفته است برهان رفته است بنگرید به فرهنگ پهلوی و برهان قاطع) استوار بودن بلند نگر بودن برین منشی
بادامستان زبان کوچک را گویند که در دنباله شراع الحنک از سقف دهان آویخته است زبان کوچک لهات ملاز: (خواجه غلامی خرید دیگر تازه سست هل و هرزه گرد و لتره ملازه) (منجیک. 478)
بادامستان زبان کوچک را گویند که در دنباله شراع الحنک از سقف دهان آویخته است زبان کوچک لهات ملاز: (خواجه غلامی خرید دیگر تازه سست هل و هرزه گرد و لتره ملازه) (منجیک. 478)