- منازله
- منازله در فارسی: جنگ پیاده فرود آمدن برای مقابله و مقاتله، جنگیدن، مقابله و مقاتله
معنی منازله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ستیز، درگیری
خصومت کردن، ستیزه کردن
با هم پیکار کردن، در میدان با حریف جنگیدن
با هم شوخی کردن و هزل گفتن، بیهودگی و بازی
عشق بازی کردن با زنان، سخنان عشق آمیز گفتن
با یکدیگر سخن گفتن، برای یکدیگر حکایت و روایت آوردن
مغارله و مغارلت در فارسی: همکامی کامستانی عشقبازی کردن معاشقه کردن، عشقبازی: (از صباح تا رواح با صباح بمغازله و معانقه میگذشت) (لباب الالباب. نف. 52)، جمع مغازلات
مناقلت در فارسی: همسخنی هم پیالگی با یکدیگر سخن گفتن
تیر اندازی، پوزشخواهی نبرد کردن با هم تیر بهم انداختن: (و تا یک تیر در جعبه امکان دارند از مناضلت و مطاولت خصم عنان نپیچند) (مرزبان نامه. . 1317 ص 92)
فرود آمدن برای مقابله و مقاتله، جنگیدن، مقابله و مقاتله
دشنام دادن، نزدیک گردیدن
منازعه و منازعت در فارسی: ستیزه، آرزومندی، نزدیک شدن، پیوستگی نزاع کردن ستیزه کردن، نزاع ستیزه: (و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهری می گشت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 28)، جمع منازعات
مناولت در فارسی: بخشیدن دهشمندی، عطا کردن عطا بخشیدن، عطا بخشش
مهازله و مهازلت در فارسی: بزله گویی لاغگری شوخیگری بازی کردن بیهودگی کردن هزل گفتن شوخی کردن، بازی بیهودگی، هزل گویی: (در مطایبه و مهازله بسیار فطرتش قادر بوده)
Courtship
cortejo
Werbung
zaloty
ухаживание
залицяння
hofmakerij
cortejo
courtoisie
corteggiamento
प्रणय
প্রণয়
pendekatan cinta