- منازعت
- نزاع کردن ستیزه کردن، نزاع ستیزه: (و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهری می گشت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 28)، جمع منازعات
معنی منازعت - جستجوی لغت در جدول جو
- منازعت ((مُ زِ عَ))
- ستیزه کردن، خصومت کردن، نزاع ستیزه، منازعه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ستیز، درگیری
خصومت کردن، ستیزه کردن
با هم پیکار کردن، در میدان با حریف جنگیدن
فرود آمدن برای مقابله و مقاتله، جنگیدن، مقابله و مقاتله
منازعه و منازعت در فارسی: ستیزه، آرزومندی، نزدیک شدن، پیوستگی نزاع کردن ستیزه کردن، نزاع ستیزه: (و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهری می گشت) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 28)، جمع منازعات
جمع منازعه، ستیزه ها جمع منازعه
بلندنظر و عالی طبع بودن، محکم و استوار بودن، پایداری و استقامت داشتن
کسی که با دیگری خصومت و ستیزه کند، نزاع کننده
قوی و استوار شدن محکم بودن، بلند نظر بودن طبع عالی داشتن، استواری: (و سایر جزایر دریا بار با حصانت معاقل و مناعت منازل آن از کنار آب بصره تا سواحل هند ... منتظم شد) (المعجم. چا. دانشگاه . 18)، بلند نظری بزرگ منشی
ستیزنده وا کوشنده نزاع کننده ستیزنده، جمع منازعین
سزا، شکنجه، پادافره
فراخور
راز و نیاز
بازدارندگی، جلوگیری، بازداری، جلوگیری
بازگشت
جمع تنازع
مزاح کردن، شوخی کردن
نصیحت کردن، اندرز دادن
با هم خوابیدن، همخوابگی
با هم جنگیدن، مبارزه کردن
جزا دادن، پاداش دادن، کیفر
بالیدن، نازیدن، مخالطت کردن
با هم کشتی گرفتن، کشتی گیری
چیزی که مورد نزاع قرار گیرد
یکدیگر را خواندن و آواز دادن، با یکدیگر در انجمن نشستن و مشورت کردن
یکدیگر را فریب دادن، خدعه کردن
مانند و شبیه یکدیگر شدن، مشابهت
با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
پیروی کردن، در پی کسی رفتن، بدرقه کردن، مسافتی دنبال مسافر یا مهمان رفتن
شتاب کردن، شتافتن، بر یکدیگر پیشی گرفتن