با کسی ندیم کردن. (المصادر زوزنی). با همدیگر به مجلس شراب نشستن و همنشینی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). نشانیدن کسی رادر مجلس شراب و همنشینی کردن با او. ندام. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منادمت شود
با کسی ندیم کردن. (المصادر زوزنی). با همدیگر به مجلس شراب نشستن و همنشینی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). نشانیدن کسی رادر مجلس شراب و همنشینی کردن با او. نِدام. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منادمت شود
با هم نیزه زدن. (منتهی الارب) (آنندراج). بر یکدیگر نیزه زدن. (ناظم الاطباء) ، با کسی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به اطاعت با کسی رفتن. (از اقرب الموارد)
با هم نیزه زدن. (منتهی الارب) (آنندراج). بر یکدیگر نیزه زدن. (ناظم الاطباء) ، با کسی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به اطاعت با کسی رفتن. (از اقرب الموارد)
هم نشینی. (غیاث). ندیمی و همنشینی و هم سفرگی. (ناظم الاطباء). ندیمی کردن. همدمی. هم پیالگی. حریفی شراب. منادمه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : او گفت: در مجلس سلطان در وقتی که به شرف مؤاکلت و منادمت اختصاص یافته بود... (تاریخ بیهق ص 100). وزیر معلمی استاد آورد و بفرمود تا آداب وزارت و شرایط منادمت... بر وی تلقین کرد. (سندبادنامه ص 332). به مجالست و مؤانست و منادمت خویش مخصوص گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 308). به مطالعۀ کتب و منادمت دوات و قلم مشغول شد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 384). به خدمت سلطان رسید و به معاشرت و منادمت او مخصوص شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 435). ارباب معنی به منادمت او رغبت نمایند. (گلستان). چون او را... بر بساط قرب و مکالمت و منادمت جای دادند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 296). رجوع به منادمه شود
هم نشینی. (غیاث). ندیمی و همنشینی و هم سفرگی. (ناظم الاطباء). ندیمی کردن. همدمی. هم پیالگی. حریفی شراب. منادمه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : او گفت: در مجلس سلطان در وقتی که به شرف مؤاکلت و منادمت اختصاص یافته بود... (تاریخ بیهق ص 100). وزیر معلمی استاد آورد و بفرمود تا آداب وزارت و شرایط منادمت... بر وی تلقین کرد. (سندبادنامه ص 332). به مجالست و مؤانست و منادمت خویش مخصوص گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 308). به مطالعۀ کتب و منادمت دوات و قلم مشغول شد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 384). به خدمت سلطان رسید و به معاشرت و منادمت او مخصوص شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 435). ارباب معنی به منادمت او رغبت نمایند. (گلستان). چون او را... بر بساط قرب و مکالمت و منادمت جای دادند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 296). رجوع به منادمه شود
با کسی به خواب نورد کردن و با کسی بخفتن. (المصادر زوزنی). نبرد کردن به خواب شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). نبرد کردن با هم در خواب شدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
با کسی به خواب نورد کردن و با کسی بخفتن. (المصادر زوزنی). نبرد کردن به خواب شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). نبرد کردن با هم در خواب شدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
فاانبوییدن. (تاج المصادر بیهقی). یکدیگر را بوییدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یکدیگر را بوییدن و به هم نزدیک شدن. (از اقرب الموارد) ، سرگوشی گفتن. (ناظم الاطباء). با کسی در گوشی سخن گفتن. (از اقرب الموارد)
فاانبوییدن. (تاج المصادر بیهقی). یکدیگر را بوییدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یکدیگر را بوییدن و به هم نزدیک شدن. (از اقرب الموارد) ، سرگوشی گفتن. (ناظم الاطباء). با کسی در گوشی سخن گفتن. (از اقرب الموارد)
جای خواب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). جای خواب و خوابگاه. (ناظم الاطباء) ، گلیم که شب پوشند. (مهذب الاسماء). جامۀ خواب و بستر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جامۀ خواب و گویند: ’بات فی المنامه’ و آن قطیفه است. (از اقرب الموارد) ، دکان. (منتهی الارب) (آنندراج). گاهی دکان را منامه گویند و آن دکانی است که در آن خوابند. (از اقرب الموارد). دکان و انبارخانه، اطلس، مخمل. (ناظم الاطباء)
جای خواب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). جای خواب و خوابگاه. (ناظم الاطباء) ، گلیم که شب پوشند. (مهذب الاسماء). جامۀ خواب و بستر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جامۀ خواب و گویند: ’بات فی المنامه’ و آن قطیفه است. (از اقرب الموارد) ، دکان. (منتهی الارب) (آنندراج). گاهی دکان را منامه گویند و آن دکانی است که در آن خوابند. (از اقرب الموارد). دکان و انبارخانه، اطلس، مخمل. (ناظم الاطباء)
حریف شراب، همنشین بزرگان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ندیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس شاه... گفت: اگر چه ’یهه’ ندیمی قدیم و منادمی ملازم و مناجیی منجی و کافیی به همه خیرات مکافی باشد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 291)
حریف شراب، همنشین بزرگان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ندیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس شاه... گفت: اگر چه ’یهه’ ندیمی قدیم و منادمی ملازم و مناجیی منجی و کافیی به همه خیرات مکافی باشد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 291)
همدیگر کوفتن و بر هم زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). با یکدیگر به هم واکوفتن. (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی). به یکدیگر واکوفتن. (المصادر زوزنی)
همدیگر کوفتن و بر هم زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). با یکدیگر به هم واکوفتن. (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی). به یکدیگر واکوفتن. (المصادر زوزنی)