جدول جو
جدول جو

معنی منادمت

منادمت((مُ دِ مَ))
همنشینی کردن، همدم بودن
تصویری از منادمت
تصویر منادمت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با منادمت

منادمت

منادمت
همنشینی کردن، با هم باده گساری کردن، همنشینی، باده گساری با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار

منادمت

منادمت
هم نشینی. (غیاث). ندیمی و همنشینی و هم سفرگی. (ناظم الاطباء). ندیمی کردن. همدمی. هم پیالگی. حریفی شراب. منادمه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : او گفت: در مجلس سلطان در وقتی که به شرف مؤاکلت و منادمت اختصاص یافته بود... (تاریخ بیهق ص 100). وزیر معلمی استاد آورد و بفرمود تا آداب وزارت و شرایط منادمت... بر وی تلقین کرد. (سندبادنامه ص 332). به مجالست و مؤانست و منادمت خویش مخصوص گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 308). به مطالعۀ کتب و منادمت دوات و قلم مشغول شد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 384). به خدمت سلطان رسید و به معاشرت و منادمت او مخصوص شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 435). ارباب معنی به منادمت او رغبت نمایند. (گلستان). چون او را... بر بساط قرب و مکالمت و منادمت جای دادند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 296). رجوع به منادمه شود
لغت نامه دهخدا

منادات

منادات
یکدیگر را خواندن و آواز دادن، با یکدیگر در انجمن نشستن و مشورت کردن
منادات
فرهنگ فارسی عمید

منادمه

منادمه
منادمت در فارسی: همنشینی هم پیالگی همنشینی کردن، با هم باده گساری کردن، همنشینی، باده گساری با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار

مصادمت

مصادمت
مصادمه. صدمه و آسیب رسانی به یکدیگر، به هم زدگی. تصادم. برخورد. کوفتگی، هجوم مبارزان. (از ناظم الاطباء). با یکدیگر برخورد کردن. به هم صدمه زدن
لغت نامه دهخدا