درختی از گونه های اولس است که در جنگلهای شمال ایران روید. آن را در آستارا و منجیل و طوالش و کوهپایۀ گیلان، اولاس، یا اولس و در کلاردشت وکجور، کرزل و در اطراف رشت، فق یا فق و در شیرگاه ساری و بهشهر و میاندره، ممرز یا ممرز و مرز و در لاهیجان، شرم و در گرگان و علی آباد رامیان وحاجیلر، تغار و در کتول، کچف و در رامسر و رودسر، جلم می خوانند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 168)
درختی از گونه های اولس است که در جنگلهای شمال ایران روید. آن را در آستارا و منجیل و طوالش و کوهپایۀ گیلان، اولاس، یا اولس و در کلاردشت وکجور، کُرزِل و در اطراف رشت، فَق یا فِق و در شیرگاه ساری و بهشهر و میاندره، مِمَرز یا مَمَرز و مَرِز و در لاهیجان، شَرَم و در گرگان و علی آباد رامیان وحاجیلر، تَغار و در کتول، کَچَف و در رامسر و رودسر، جَلَم می خوانند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 168)
نعت مفعولی از احراز. فراهم آورده. جمعکرده شده. جمعکرده، پناه داده، به دست آورده، آنچه صاحب و دارنده اش آن را تباه شده بشمار نیاورد. (از اقرب الموارد) ، قطعی. مسلم، مالی در دست دیگری که دسترسی بدان ممنوع باشد، خواه مانع خانه باشد یا نگهبان. (از تعریفات جرجانی)
نعت مفعولی از احراز. فراهم آورده. جمعکرده شده. جمعکرده، پناه داده، به دست آورده، آنچه صاحب و دارنده اش آن را تباه شده بشمار نیاورد. (از اقرب الموارد) ، قطعی. مسلم، مالی در دست دیگری که دسترسی بدان ممنوع باشد، خواه مانع خانه باشد یا نگهبان. (از تعریفات جرجانی)
نعت فاعلی از احراز. کسی که گرد می آورد مزد را و سود می برد و برخورداری میکند از آن. (ناظم الاطباء). گردآورنده و گیرندۀ مزد. (آنندراج) ، استوارکننده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آگاه و هوشیار، پرهیزگار. (ناظم الاطباء). بازدارندۀ فرج از زنا، جای پناه دهنده و در حرز کننده، بسیار نگاهدارنده. (آنندراج) ، مکان محرز، جای امن و امان. (ناظم الاطباء). مکان حریز. جای استوار
نعت فاعلی از احراز. کسی که گرد می آورد مزد را و سود می برد و برخورداری میکند از آن. (ناظم الاطباء). گردآورنده و گیرندۀ مزد. (آنندراج) ، استوارکننده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آگاه و هوشیار، پرهیزگار. (ناظم الاطباء). بازدارندۀ فرج از زنا، جای پناه دهنده و در حرز کننده، بسیار نگاهدارنده. (آنندراج) ، مکان محرز، جای امن و امان. (ناظم الاطباء). مکان حریز. جای استوار
گرد آورنده، گیرنده مزد، پناه دهنده، استوار کننده فراهم، پناه یافته، دریافت مزد گرفته، استوار درست فراهم آورده جمع کرده، پناه داده، بدست آورده، مسلم قطعی: وقوع این جرم محرز است. احراز کننده گرد آورنده، پناهگاه دهنده در حرز کننده، استوار کننده جمع محرزین. نگاه دارنده
گرد آورنده، گیرنده مزد، پناه دهنده، استوار کننده فراهم، پناه یافته، دریافت مزد گرفته، استوار درست فراهم آورده جمع کرده، پناه داده، بدست آورده، مسلم قطعی: وقوع این جرم محرز است. احراز کننده گرد آورنده، پناهگاه دهنده در حرز کننده، استوار کننده جمع محرزین. نگاه دارنده
نگارین زیور یافته گلدوخته گلدوزی شده جامه نگار گلدوز نقش و نگار داده. یا پارچه (جامهء) مطرز. پارچه (جامهء) نقش و نگار دار، مزین زینت داده: خطبه و سکه بنام او مطرز و مزین بود. آنکه در پارچه نقش و نگار ایجاد کند آنکه جامه را بخطوط و الوان زیبا بیاراید مانند قلابدوز: ... در آن ده مطرزی اوستاد بود که درآن ده مطرزگری کردی، رفوگر
نگارین زیور یافته گلدوخته گلدوزی شده جامه نگار گلدوز نقش و نگار داده. یا پارچه (جامهء) مطرز. پارچه (جامهء) نقش و نگار دار، مزین زینت داده: خطبه و سکه بنام او مطرز و مزین بود. آنکه در پارچه نقش و نگار ایجاد کند آنکه جامه را بخطوط و الوان زیبا بیاراید مانند قلابدوز: ... در آن ده مطرزی اوستاد بود که درآن ده مطرزگری کردی، رفوگر