- ممرز
- درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغار، تغر، مرز، جلم
معنی ممرز - جستجوی لغت در جدول جو
- ممرز
- درختی است از تیره غان ها که در جنگلهای شمالی ایران بفراوانی میروید و در حقیقت یکی از گونه های درخت اولس است جلم کرزل تغار تغر مرز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آشکار
تمیز داده شده، تشخیص داده شده
نقش و نگاردار، گل و بوته دار، حاشیه دار
کسی که کارش نقش و نگار دادن به پارچه و جامه باشد، رفوگر
مستراح، مبال، مبرز، جایی، توالت، موضع قضای حاجت، آبریز
فاش کرده شده، نامه بازگشاده ظاهر و روشن، پیدا، پدیدار آبریز، جائی
گرد آورنده، گیرنده مزد، پناه دهنده، استوار کننده فراهم، پناه یافته، دریافت مزد گرفته، استوار درست فراهم آورده جمع کرده، پناه داده، بدست آورده، مسلم قطعی: وقوع این جرم محرز است. احراز کننده گرد آورنده، پناهگاه دهنده در حرز کننده، استوار کننده جمع محرزین. نگاه دارنده
از ریشه پارسی شیرازه دار شیرازه بند
نگارین زیور یافته گلدوخته گلدوزی شده جامه نگار گلدوز نقش و نگار داده. یا پارچه (جامهء) مطرز. پارچه (جامهء) نقش و نگار دار، مزین زینت داده: خطبه و سکه بنام او مطرز و مزین بود. آنکه در پارچه نقش و نگار ایجاد کند آنکه جامه را بخطوط و الوان زیبا بیاراید مانند قلابدوز: ... در آن ده مطرزی اوستاد بود که درآن ده مطرزگری کردی، رفوگر
وا رسیده ارز شناخته و یچینیده ویچینکار ویزیتار، ارزیاب، جداک در همار تمیزداده شده تمیزدهنده جدا کننده خوب از بد
کوچه باغی ترانه کوچه برونگاه دریچه باد
پرستار بیماریزا بیمار گرداننده بیماری زا
ساختمان درخشان و ساده بنای دراز و هموار و ساده
فائق، برتر
مسلّم، قطعی
علامتی به شکل «/»، سانسور کننده، تمیز دهنده، جدا کننده، خردمند
محل عبور، جای گذشتن، گذرگاه
قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا می کند
حد، سرحد، کنایه از هر چیز مشخص کننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی مثلاً تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت
کنایه از سرزمین، باغ، کشتزار
مرز و بوم: سرزمین
حد، سرحد، کنایه از هر چیز مشخص کننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی مثلاً تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت
کنایه از سرزمین، باغ، کشتزار
مرز و بوم: سرزمین
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، تغار، جلم
سرحد، دربند، حد فاصل میان دو کشور
پل، گذر گاه، خاستگاه، کیود انگیزه جای مرور محل عبور گذرگاه: (در حال جنابت ممر ایشان در مسجد میبود) (کشف الاسرار 517: 2)، پل جسر، سبب علت
شرابی که از گندم و گاورس و جو سازند، بوزه