لباس پشمین که در باران برای محافظت از آن می پوشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بارانی. (منتهی الارب) (دهار) (آنندراج). جامۀ بارانی. ج، مماطر. (مهذب الاسماء). یاپونچی
لباس پشمین که در باران برای محافظت از آن می پوشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بارانی. (منتهی الارب) (دهار) (آنندراج). جامۀ بارانی. ج، مماطر. (مهذب الاسماء). یاپونچی
گذشتن. گذر. گذار. - زودممار، زودگذر. تندسیر. رجوع به شاهد ترکیب بعد شود. - ممار کردن، گذر کردن. گذشتن: نکرد یارد بی رای تو ممر و ممار سپهر زودممار و نجوم نیز ممر. مسعودسعد (دیوان ص 203)
گذشتن. گذر. گذار. - زودممار، زودگذر. تندسیر. رجوع به شاهد ترکیب بعد شود. - ممار کردن، گذر کردن. گذشتن: نکرد یارد بی رای تو ممر و ممار سپهر زودممار و نجوم نیز ممر. مسعودسعد (دیوان ص 203)
اسم فاعل و یوم ماطر،روز با باران. (از اقرب الموارد). (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مطیر. ممطور. بارانی. سحاب ماطر و مطیر و ممطور، ابری بارانی. یوم ماطر و مطیر و ممطور، روزی بارانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
اسم فاعل و یوم ماطر،روز با باران. (از اقرب الموارد). (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مطیر. ممطور. بارانی. سحاب ماطر و مطیر و ممطور، ابری بارانی. یوم ماطر و مطیر و ممطور، روزی بارانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
آن که در ادای دین درنگی کند. (ناظم الاطباء) ، سپوزگار. (یادداشت مرحوم دهخدا). دفعالوقت و درنگی کننده در کار: از حلیۀ خرد عاطل و در قبول مصالح مماطل. (سندبادنامه ص 114)
آن که در ادای دین درنگی کند. (ناظم الاطباء) ، سپوزگار. (یادداشت مرحوم دهخدا). دفعالوقت و درنگی کننده در کار: از حلیۀ خرد عاطل و در قبول مصالح مماطل. (سندبادنامه ص 114)
ابر که ساعتی بارد و ساعتی باز ایستد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، باران باریده شده در محلی بدون محل دیگر. (ناظم الاطباء). باران که جائی بارد و جائی نبارد. (از فرهنگ جانسون)
ابر که ساعتی بارد و ساعتی باز ایستد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، باران باریده شده در محلی بدون محل دیگر. (ناظم الاطباء). باران که جائی بارد و جائی نبارد. (از فرهنگ جانسون)
همسایه. یقال: هم مشاطرونا، ای دورهم تتصل بدورنا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همسایه: هم مشاطرونا، یعنی خانه های ایشان متصل است به خانه های ما. (ناظم الاطباء)
همسایه. یقال: هم مشاطرونا، ای دورهم تتصل بدورنا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همسایه: هم مشاطرونا، یعنی خانه های ایشان متصل است به خانه های ما. (ناظم الاطباء)