جدول جو
جدول جو

معنی مماطر - جستجوی لغت در جدول جو

مماطر(مَ طِ)
جمع واژۀ ممطر. (دهار). بارانیها: و المماطر الازنیکیه هی الغایه فی الجوده. (معجم البلدان، ذیل ازنیک، شهری در ساحل دریای قسطنطنیه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قماطر
تصویر قماطر
صندوقچه، صندوق کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساطر
تصویر مساطر
مسطرها، سطرآراها، خط کش ها، جمع واژۀ مسطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاطر
تصویر مخاطر
خطرها، چیزهایی که مایۀ تلف شدن کسی یا چیزی است، شرف ها، بزرگی ها، جمع واژۀ خطر
فرهنگ فارسی عمید
(مِ طَ)
لباس پشمین که در باران برای محافظت از آن می پوشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بارانی. (منتهی الارب) (دهار) (آنندراج). جامۀ بارانی. ج، مماطر. (مهذب الاسماء). یاپونچی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
گذشتن. گذر. گذار.
- زودممار، زودگذر. تندسیر. رجوع به شاهد ترکیب بعد شود.
- ممار کردن، گذر کردن. گذشتن:
نکرد یارد بی رای تو ممر و ممار
سپهر زودممار و نجوم نیز ممر.
مسعودسعد (دیوان ص 203)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
اسم فاعل و یوم ماطر،روز با باران. (از اقرب الموارد). (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مطیر. ممطور. بارانی. سحاب ماطر و مطیر و ممطور، ابری بارانی. یوم ماطر و مطیر و ممطور، روزی بارانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ طِ)
جمع واژۀ مقطر (ناظم الاطباء) و مقطره. (اقرب الموارد). رجوع به مقطر و مقطره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ طِ)
چکانندۀ آب و مثل آن. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مُ طِ)
آن که در ادای دین درنگی کند. (ناظم الاطباء) ، سپوزگار. (یادداشت مرحوم دهخدا). دفعالوقت و درنگی کننده در کار: از حلیۀ خرد عاطل و در قبول مصالح مماطل. (سندبادنامه ص 114)
لغت نامه دهخدا
(مَ طِ)
جمع واژۀ ماطر. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ ماطر به معنی باران. (آنندراج). جمع واژۀ ماطر، روز باباران. (از منتهی الارب). و رجوع به ماطر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طِ)
ابر که ساعتی بارد و ساعتی باز ایستد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، باران باریده شده در محلی بدون محل دیگر. (ناظم الاطباء). باران که جائی بارد و جائی نبارد. (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ طِ)
جمع واژۀ مسطر. (ناظم الاطباء). رجوع به مسطر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ طِ)
همسایه. یقال: هم مشاطرونا، ای دورهم تتصل بدورنا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همسایه: هم مشاطرونا، یعنی خانه های ایشان متصل است به خانه های ما. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ)
جمع واژۀ قمطر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قمطر شود
لغت نامه دهخدا
(قُ طِ)
فسادی است که به شیرعارض شود از انفحه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ طِ)
بارنده. بارانی.
- عارض ممطر، ابر بارنده. (از ناظم الاطباء).
- یوم ممطر، روز بارانی. روز باباران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماطر
تصویر ماطر
بارانی روز بارانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممطر
تصویر ممطر
بارانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواطر
تصویر مواطر
جمع ماطر، باران ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممطار
تصویر ممطار
پر باران، بارانسنج
فرهنگ لغت هوشیار
تک ندارد سیج ها (سیج خطر) سیج جوی خطرها: و از مخاطر ایمن باشد، . . توضیح این کلمه از صیغه خود مفرد ندارد. آنکه خود را بخطر اندازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاطر
تصویر مخاطر
((مُ طِ))
آنکه خود را به خطر اندازد
فرهنگ فارسی معین