معنی ممار ممار (کَ) گذشتن. گذر. گذار. - زودممار، زودگذر. تندسیر. رجوع به شاهد ترکیب بعد شود. - ممار کردن، گذر کردن. گذشتن: نکرد یارد بی رای تو ممر و ممار سپهر زودممار و نجوم نیز ممر. مسعودسعد (دیوان ص 203) لغت نامه دهخدا