جدول جو
جدول جو

معنی مماتنه - جستجوی لغت در جدول جو

مماتنه(عَذْوْ)
درنگ و تأخیر نمودن در وام و داردار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مماده. عذر آوردن و دفعالوقت کردن. (شرح قاموس). دفعالوقت کردن. مماطله. (از اقرب الموارد) ، به نهایت دور کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دور شدن در پایان. (شرح قاموس) ، معارضه و مباراه: بینهما مماتنه، ای معارضه و مباراه فی کل امر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستانه
تصویر مستانه
(دخترانه)
خوشحال، مانند مست، مستی آور، سرخوش و شاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مستانه
تصویر مستانه
با خوشحالی مانند مستان، مست کننده، کنایه از با حالت مستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاتبه
تصویر معاتبه
به یکدیگر عتاب کردن، به کسی خشم گرفتن و او را سرزنش کردن، درشت گویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداهنه
تصویر مداهنه
خدعه کردن، فریب دادن، دورویی کردن، چرب زبانی، چاپلوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراهنه
تصویر مراهنه
گرو گذاشتن، شرط بستن، شرط بندی در مسابقۀ اسب دوانی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تِ)
دورشده. (ناظم الاطباء). دورشونده، به نهایت دورکننده. (منتهی الارب). رجوع به مماتنهشود، شدید. یقال: سار سیراً مماتناً، ای شدیداً. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، درنگ و تأخیر کننده در وام. (منتهی الارب). بدبده. بدحساب. آنکه در ادای دین درنگ و تأخیر می کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مماتنه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
با هم مساوی و برابر شدن. (منتهی الارب). مساواه. (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
تردد کردن در روایی حاجت کسی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تردید کردن در بجا آوردن نیاز کسی. (از اقرب الموارد). اندیشه کردن در کاری. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ جَ)
با اندیشه کاری کردن. (منتهی الارب). دراندیشیدن در کاری. (از شرح قاموس). اندیشیدن در کاری. (از اقرب الموارد). مئان. (منتهی الارب). مأن فی الامر ممأنه و مئاناً، با اندیشه و تفکر کرد آن کار را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مهر به مهر فروختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مماهره در بیع. (شرح قاموس) (از اقرب الموارد) ، بر همدیگر چیرگی جستن و مغالبه کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جرعه جرعه نوشیدن شراب را. (آنندراج). تمتﱡک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَرر)
آبستن ناشدن اشتر اگر بسیار فحل بیند. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
مران. (منتهی الارب). آبستن نمودن ماده شتر بی آبستنی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بسیار گشنی کرده شدن ماده شتر و آبستن نگردیدن وی. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ملازمت کردن کاری را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مواظبت. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دامادی کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). دامادی کردن با کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خاتنه مخاتنه، دامادی کرد با وی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مزابنه در فارسی دید خری خرید چکی (گویش هراتی) خریدن و فروختن چیزی بچیزی بتخمین (بی آنکه وزن یا شماره آنها معلوم باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاتبه
تصویر معاتبه
بیکدیگر عتاب کردن، درشت گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطابنه
تصویر مطابنه
جور در آمدن برابر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاتمه
تصویر مشاتمه
مشاتمت در فارسسی همدشنامی یکدیگر را دشنام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاحنه
تصویر مشاحنه
مشاحنه و مشاحت در فارسی: دشمنی، کینه توزی دشمنی ورزیدن با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که حرکات و سکنات آن بطورمستان باشد چون لغزش مستانه و رفتار مستانه و گریه مستانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثافنه
تصویر مثافنه
مثافنت در فارسی همزانو نشستن، یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراهنه
تصویر مراهنه
شرط بستن
فرهنگ لغت هوشیار
مداهنه و مداهنت در فارسی: دروغسازی، چربزبانی لابه دم لابه نکنم دم لابه بر در کس - پیش تو کنم اگر کنم بس (خاقانی تحفه العراقین)، دو رویی، سستی کردن اظهار کردن چیزی بر خلاف باطن، چرب زبانی کردن، دو رویی، چرب زبانی تملق: ناچار بابطلمیوس از در مداهنه و مهادنه بیرون شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداینه
تصویر مداینه
خرید و فروش به وام وامکاری، وام دادن، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاتله
تصویر مخاتله
یکدیگر را فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاینه
تصویر محاینه
معامله کردن با کسی به هنگامها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباذنه
تصویر مباذنه
فروتنی نمودن، اقرار کردن و شناختن و دانستن چیز را
فرهنگ لغت هوشیار
مباینه و مباینت در فارسی: اویناختاری ناسازی از هم جدا شدن از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباینه
تصویر مباینه
((مُ یِ نَ یا نِ))
جدا شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزابنه
تصویر مزابنه
((مُ بِ نِ یا بَ نَ))
خرید و فروش چیزی به چیزی با تخمین (بدون وزن کردن یا شمردن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مداهنه
تصویر مداهنه
((مُ هِ نَ یا نِ))
خدعه کردن، دورویی کردن، چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراهنه
تصویر مراهنه
((مُ هِ نِ))
گرو گذاری، شرط بندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستانه
تصویر مستانه
((مَ نِ))
مانند مستان، همچون مست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاتبه
تصویر معاتبه
((مُ تَ بَ یا تِ بِ))
سرزنش کردن، پرخاش کردن
فرهنگ فارسی معین