جدول جو
جدول جو

معنی ملکوک - جستجوی لغت در جدول جو

ملکوک
(مَ)
به لاک سرخ کرده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به لک رنگ کرده. (از اقرب الموارد). رجوع به لاک و لک شود
لغت نامه دهخدا
ملکوک
(مَ)
نعت مفعولی منحوت از لک و لکۀ فارسی. لکه دار. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، کنایه از بدنام و بی آبرو.
- ملکوک شدن عرض کسی، بدنام شدن. بی آبرو شدن او. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
ملکوک
ساخته فارسی گویان از لکه پارسی به شیوه تازی لکه دار بد نام (شگفت آن که در فرهنگ فارسی معین آمده: بر ساخته از لکه عربی است) لکه دار، بد نام توضیح بر ساخته از} لکه {عربی است
فرهنگ لغت هوشیار
ملکوک
((مَ))
لکه دار، کنایه از بدنام
تصویری از ملکوک
تصویر ملکوک
فرهنگ فارسی معین
ملکوک
لکه دار، آلوده، بدنام، رسوا، مفتضح
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محکوک
تصویر محکوک
حک شده، خراشیده، تراشیده شده، ساییده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملکوت
تصویر ملکوت
عالم فرشتگان، عالم غیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
آنکه یا آنچه در مورد آن به گمان بیفتند، مبهم، چیزی که دربارۀ آن شک پیدا شده، آنچه مورد شک باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکوک
تصویر مسکوک
ویژگی فلزی که مانند سکه ضرب شده است مثلاً طلای مسکوک، سکه
فرهنگ فارسی عمید
ساییده، خراشیده، خاریده سوده ساییده، خراشیده خاریده، نگینی که بر روی آن کنده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکوک
تصویر مسکوک
سکه زده شده پرشیان سکه زده، جمع مسکوکات
فرهنگ لغت هوشیار
گمان کرده شده در کار، مبهم گمانیک ورو مند شک انگیز چیزی که درباره آن شک کنند گمان کرده شده. توضیح چون لفظ شک مصدر لازم است باید اسم مفعولش با حرف جر (مشکوک فیه) آید اماد در فارسی بدون حرف جرهم استعمال شود. توضیح 2 در تداول فارسی گاه بخطا بجای شاک استعمال گردد: من باین مرد مشکوکم
فرهنگ لغت هوشیار
گسسته جدا کرده شده جدا مانده. مفکوک شدن، جداشدن جدا ماندن: . .} و آن جماعت چون دیده اند که مزاحفات بحور از سوالم مفکوک نمی شود پنداشته اند که همچنانک سوالم بحور را دوایر لازم است مزاحفات را نیز دوایر باید) (المعجم. مد. چا. 66: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکوت
تصویر ملکوت
بزرگی و چیرگی، غزت و بزرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفکوک
تصویر مفکوک
((مَ))
جدا کرده شده، جدا مانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملکوت
تصویر ملکوت
((مَ لَ))
سلطه الهی و آسمانی، عالم فرشتگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکوک
تصویر مسکوک
((مَ))
سکه زده، پول فلزی، جمع مسکوکات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
((مَ))
آنچه مورد شک باشد، نامعلوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محکوک
تصویر محکوک
((مَ))
سوده، ساییده، خراشیده، خاریده، نگینی که روی آن کنده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
گمان انگیز، گمانیک، بدگمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملکوت
تصویر ملکوت
پادشاهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
Dubious, Fishy, Dubiously, Questionable, Sketchy, Suspected, Suspicious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
douteux, de manière douteuse, louche, suspect
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
şüpheli, şüpheli bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
meragukan, dengan meragukan, mencurigakan, dicurigai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
संदिग्ध , संदिग्ध रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
dubbio, in modo dubbioso, sospetto, discutibile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
сумнівний , сумнівно , підозрілий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
dudoso, de manera dudosa, sospechoso, cuestionable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
twijfelachtig, dubieus, verdacht
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
сомнительный , сомнительно , подозрительный , подозрительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
wątpliwy, wątpliwie, podejrzany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
zweifelhaft, verdächtig, fragwürdig, zwielichtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
duvidoso, de maneira duvidosa, suspeito, questionável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشکوک
تصویر مشکوک
의심스러운 , 의심스럽게 , 수상한 , 의심스러운
دیکشنری فارسی به کره ای