- ملهب (مِ هََ)
به نهایت خوب صورت. (منتهی الارب). کسی که در نهایت خوب صورتی و نیکویی باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرد بسیارموی. (از اقرب الموارد)
معنی ملهب - جستجوی لغت در جدول جو
- ملهب (مُ لَهَْ هََ)
جامۀ کم رنگ. (منتهی الارب). جامۀ نیم رنگ. (ناظم الاطباء). جامه ای که سرخ آن اشباع نشده باشد و رنگ پریده به نظر رسد. (از اقرب الموارد) ، جامۀ سخت سرخ کرده. (مهذب الاسماء)
- ملهب (مُ هَِ)
اسب تیزرو غبارانگیز. (از اقرب الموارد) ، افروزنده. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) (منتهی الارب). و رجوع به الهاب شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، ضرام، گر زدن، توقّد، التهاب، گر کشیدن، اشتعال، شعله زدن، اضطرام
بازی، زمان بازی، بازیگاه، لشتخانه (تماشا خانه) بازیچه سر گرمی سر گرم کننده، خریش لهو، زمان لهو، مکان لهو، جای بازی ملعب، موضع اقامت. آلت لهو و بازی، جمع ملاهی آنکه بازی دهد، مسخره بذله گوی مقلد
سخن آور، بد زبان، رنده راه آشکار، سربه راه رام، تکه تکه: گوشت کشته
