- ملاصقه
- بهم چسبیدن
معنی ملاصقه - جستجوی لغت در جدول جو
- ملاصقه
- به هم چسبیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بهم چسبیدن
پی گیر داد گاهی
چسبنده، به هم چسبیده، پیوسته
همچسبان همدوس چسبیده بهم متصل
از ملعقه کترا آش کترا (گویش گیلکی) قاشقی بزرگ که بوسیله آن غذا را از دیگ بیرون آورده داخل ظرف کنند
قاشق بزرگی که با آن غذا را از دیگ توی کاسه یا بشقاب می ریزند
رزم، دشمنی
هماورد، پیکار
ارزان خرید
مهرورزی، هم مهری
خودداری
به هم چسبیده، متصل
ملحد، پیروان حسن صباح، اسماعیلیه
با کسی عشق ورزیدن، عشق بازی کردن
بر کسی تنگ گرفتن و سخت گیری کردن
پیکار کردن با یکدیگر، دشمنی کردن
نگاه کردن، توجه و خوش خویی با کسی، بررسی
متضاد، چیزی که با دیگری مخالف باشد، ضد یکدیگر، در ادبیات در فن بدیع به کار بردن کلمات ضد یکدیگر در نظم یا نثر، تضاد، مطابقه، طباق، مقابل مترادف، در علوم ادبی ویژگی دو کلمۀ مخالف هم مانند سیاه و سفید، سرد و گرم، بلند و کوتاه، شیرین و تلخ، پاک و نا پاک و بیش و کم
با هم رقابت کردن در کم کردن قیمت چیزی، کم کردن
با کسی دوستی کردن، از روی اخلاص با کسی دوست شدن
کسی را در حصار یا تنگنا انداختن و اطراف او را احاطه کردن
محاصرۀ گاز انبری: در امور نظامی حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن به طوری که نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گاز انبر در میان بگیرند
محاصرۀ گاز انبری: در امور نظامی حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن به طوری که نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گاز انبر در میان بگیرند
دست در گردن یکدیگر انداختن، همدیگر را در آغوش کشیدن، عناق
جمع فیلسوف، از ریشه یونانی فرزانگان
دید بانی
همدوس دوس از دوسانیدن برابر با چسبانیدن بهم چسبنده جمع متلاصقین
در بندان، در حصار گرفتن
از پهلو گادن
مخاصمت و مخاصمه در فارسی کینه ورزی دشمنی، پیکار پیکار کردن خصومت کردن با کسی دشمنی ورزیدن: و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهر میشد، پیکار کردن جمع مخاصمات
گرفتن دست کسی در راه رفتن، هم پهلو رفتن پهلو به پهلو رفتن