جدول جو
جدول جو

معنی مل - جستجوی لغت در جدول جو

مل
موی انسان یا حیوان
تصویری از مل
تصویر مل
فرهنگ فارسی عمید
مل
گلابی، میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، امرود، مرود، امبرود، انبرود، کمّثری، لکل
شراب، می، برای مثال به زرّینه جام اندرون لعل مل / فروزنده چون لاله بر زردگل (عنصری - ۳۵۹)، نهاده بر یکی کف ساغر مل / گرفته بر دگر کف دستۀ گل (نظامی۲ - ۱۷۸)
تصویری از مل
تصویر مل
فرهنگ فارسی عمید
مل(لَ لَ)
نبیذ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 322). شراب انگوری. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (غیاث) (آنندراج). می و شراب انگوری و هر مایع مسکر. (ناظم الاطباء). می. باده. مدام. راح. صهبا. خمر. عقار. قهوه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در سغدی، موذ، از مذو. با ’می’ فارسی مقایسه شود. تبدیل ’ل’ و ’ذ’ در این دو زبان سابقه دارد. (حاشیۀ برهان چ معین) :
سزاوار مسماری و بند و غل
نئی درخور تاج و دیهیم و مل.
فردوسی.
از مجلس ما مردم دوروی برون کن
پیش آر مل سرخ و برون کن گل دوروی.
فرخی.
به چشم رنگ گل آید همی ز خاک سیاه
به مغز بوی مل آید همی زآب روان.
فرخی.
تا برآمد جامهای سرخ مل بر شاخ گل
پنجه های دست مردم سر فروکرد از چنار.
فرخی.
چو سر کفته شد غنچۀ سرخ گل
جهان جامه پوشید هم رنگ مل.
عنصری.
به زرینه جام اندرون لعل مل
فروزنده چون لاله بر زرد گل.
عنصری (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 333).
درفکند سرخ مل به رطل دوگوشه
روشن گردد جهان ز گوشه به گوشه.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 166).
ابر به آب مژه بر روی کشت
گل به مل و مل به گل اندر سرشت.
منوچهری.
می ده پسرا بر گل، گل چون مل ومل چون گل
خوشبوی ملی چون گل خودروی گلی چون مل.
منوچهری.
مل رفت به سوی گل، گل رفت به سوی مل
گل بوی ربود از مل، مل رنگ ربود از گل.
منوچهری.
کجا چون برد لشکرگه به آمل
همه شب خورد با آزادگان مل.
فخرالدین اسعد.
چونکه ملالت همی ز پند فزایدت
هیچ نگردد ملول مغز تو از مل.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 258).
ای بت لبت ملی است که آن را خمار نیست
وی مه رخت گلی است که رسته ز خار نیست.
مسعودسعد.
هنگام گل و مل است و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی این است.
(منسوب به خیام).
چو خصمانت مخمور شد شاخ نرگس
چو یارانت گل پر ز مل کرد ساغر.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 195).
مهرگان با گل و مل مایۀ مهر آمد و کین
که بدان داد به مهر آنچه به کین بستداز این.
عثمان مختاری (دیوان ایضاًص 446).
گونه و بوی گل است آن که به مل داد هوا
کسوت وعطر مل است آنچه ز گل دید زمین.
عثمان مختاری (دیوان ایضاً ص 448).
زلفین تو قیری است برانگیخته از عاج
رخسار تو شیری است برآمیخته با مل.
عمعق (دیوان چ نفیسی ص 199).
مل بی خمار و گل بی خار که دیده است. (مقامات حمیدی).
با خرد میل سوی مل چی کنی
سپر خار برگ گل چه کنی
آنکه خواهد خرد نخواهد مل
وآنکه باشد حزین نبوید گل.
سنائی.
مست اگر بلبل شده ست از خوردن مل پس چراست
چهرۀ گل بافروغ و چشم نرگس پرخمار.
انوری.
نایب گل چون تویی ساقی مل هم تو باش
جام چمانه بده بر چمن جان بچم.
خاقانی.
چون عز عزل هست غم زور و زر مخور
چون فر فقر هست دم مال و مل مزن.
خاقانی.
ترا که از مل و مال است مستی و هستی
خمار و خواب ترا صور نشکند به صدا.
خاقانی.
بلبل نطقش به نازغنچۀ گل کرد باز
گشت ز مل عارضش همچو گل کامگار.
خاقانی.
نهاده بر یکی کف ساغر مل
گرفته بر دگر کف دستۀ گل.
نظامی.
باریدن بی دریغ چون مل
خندیدن بی نقاب چون گل.
نظامی.
مست نوازی چو گل بوستان
توبه فریبی چو مل دوستان.
نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 59).
با گل و با بلبل و بامل به هم
وصل طلب فصل بهار ای غلام.
عطار.
گه خار گردد گاه گل گه سرکه گردد گاه مل
گاهی دهل زن گه دهل گاهی خورد زخم عصا.
مولوی (کلیات شمس چ امیرکبیر ص 52).
بوی گل دیدی که آنجا گل نبود
جوش مل دیدی که آنجا مل نبود.
مولوی.
بلای خمار است در عیش مل
سلحدار خار است با شاه گل.
سعدی (بوستان).
هرچه کوته نظرانند برایشان پیمای
که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم.
سعدی.
بلبل از شوق گل و مل و ذوق سمن و نسرین و سنبل چون خروس صراحی در نقرات قلقل. (ترجمه محاسن اصفهان).
تا در جهان ز روی طبیعت علی الدوام
گل جفت خار باشد و با مل بود خمار
بادا عدوت را به گه عشرت و نشاط
از مل خمار بهره و از گل نصیب خار.
ابن یمین.
در حلقۀ گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایهاالسکارا.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 5).
باغ گل و مل خوش است ولیکن
بی صوت هزار خوش نباشد.
حافظ (از آنندراج).
- مل کشیدن، باده خوردن. میگساری کردن:
هوازی جهان پهلوان را بدید
که در سایۀ گل همی مل کشید.
اسدی.
، امرود باشد. (فرهنگ جهانگیری). امرود باشد و آن میوه ای است معروف که به عربی کمثری خوانند. (برهان). امرود. (ناظم الاطبا) (الفاظ الادویه) ، نوعی از امرود بیمزه که آن را خرمل نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). نوعی از امرود بزرگ بیمزه هم هست که آن را خرمل گویند. (برهان). نوعی از امرودبزرگ بی مزه. (ناظم الاطباء) ، در تداول مردم یزد و شیراز، گردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در لهجۀ یزدی و شیرازی و لری به معنی گردن است. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده).
- مل کلفت، گردن کلفت. (فرهنگ نظام)
به لغت اندلس دوایی است که آن را پر سیاوشان گویند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
مل(مُ تِ)
دهی از دهستان بهمئی گرمسیری است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 400 تن سکنه دارد که از طایفۀ بهمئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
مل(مِ)
نهی) مخفف ’مهل’ فعل نهی از ’هلیدن’. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مل که چشم بد بر آن عارض رسد
زود درده بانگ تکبیر ای پسر.
سنائی (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
مل
مسکر، خمر، قهوه، می و شراب
تصویری از مل
تصویر مل
فرهنگ لغت هوشیار
مل((مُ))
نوعی از امرود بزرگ بی مزه، می و شراب انگوری
تصویری از مل
تصویر مل
فرهنگ فارسی معین
مل((مُ))
گردن، کوهان گاو نر
تصویری از مل
تصویر مل
فرهنگ فارسی معین
مل
باده، خمر، شراب، صهبا، می، پرسیاوشان، امرود، گلابی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مل
درخت انگور تاک، زنبور کارگر که بزرگ تر از زنبورهای دیگر.، خمار، عشوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملوس
تصویر ملوس
(دخترانه)
قشنگ، ظریف و خوشگل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملینا
تصویر ملینا
(دخترانه)
نوعی گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملکا
تصویر ملکا
(پسرانه)
پادشاه، نام مردی مجتهد در مسیحیت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملوک
تصویر ملوک
(دخترانه)
پادشاهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملیحه
تصویر ملیحه
(دخترانه)
زیبا و خوشایند، دارای ملاحت، با نمک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملیسا
تصویر ملیسا
(دخترانه)
بادرنگبویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملیکا
تصویر ملیکا
(دخترانه)
گروهی از گیاهان علفی چند ساله از خانواده گندمیآنکه خودرو هستند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملیکه
تصویر ملیکه
(دخترانه)
نام همسر عمر خطاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملیله
تصویر ملیله
(دخترانه)
رشته باریک فلزی طلا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملک ناز
تصویر ملک ناز
(دخترانه)
ملک (عربی) + ناز (فارسی) فرشته زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملکان
تصویر ملکان
(پسرانه)
نام پدر خضر (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملک سیما
تصویر ملک سیما
(دخترانه)
دارای چهره ای زیبا چون چهره فرشتگان زیبا روی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملک تاج
تصویر ملک تاج
(دخترانه)
ملک (عربی) + بانو (فارسی) شاه بانو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملک بانو
تصویر ملک بانو
(دخترانه)
ملک (عربی) + بانو (فارسی) شاه بانو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملک آفرین
تصویر ملک آفرین
(دخترانه)
ملک (عربی) + آفرین (فارسی) مرکب از ملک (سرزمین) + آفرین (آفریننده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملک
تصویر ملک
(دخترانه)
فرشته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملاحت
تصویر ملاحت
(دخترانه)
حالتی در چهره که شخص را دوست داشتنی می کند، نمکین بودن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
(دخترانه)
همسر پادشاه، شهبانو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملودرام
تصویر ملودرام
ملودرام (Melodrama) یک ژانر در هنرهای نمایشی، ادبیات و سینما است که بر پایه ابراز احساسات قوی و بیان دراماتیک و اغلب با استفاده از عناصر موسیقی تأکید دارد. این واژه از ترکیب کلمات `ملودی` (Melody) و `دراما` (Drama) برای توصیف یک نوع واقعیت پردازی طراحی شده است که به دنبال ایجاد احساسات قوی در مخاطبین است.
ویژگی های اصلی ملودرام عبارتند از:
1. آشکارسازی احساسات : این ژانر اغلب از طریق عمل به ویژه نمایشگری احساسات شخصیت ها، اشکال رفتاری نمایشی، و کشف احساسات مخفی به کار می رود.
2. تنوع احساسات : شخصیت ها در ملودرام ممکن است از احساسات شدید عشق، غم، ناراحتی، ترس و خشم تا حس زیبایی، امید و شادی تجربه کنند.
3. موسیقی و ملودی : استفاده از موسیقی برای تقویت و تأثیر بخشیدن به احساسات شخصیت ها و ساختارهای دراماتیک برجسته است.
4. پیچیدگی در داستان : معمولاً داستان های ملودرام شامل موضوعات پیچیده و واقع گرایانه ای هستند که در آن انتظارات و آرزوهای شخصیت ها معمولاً با موانع و چالش های قوی روبرو می شوند.
5. معماری نمادین : استفاده از نمادها، تصاویر و تصاویر برای نمایش عمیق تر احساسات و موضوعات.
ملودرام ها معمولاً در سینما، تئاتر، تلویزیون و حتی ادبیات استفاده می شوند و جذابیت زیادی برای مخاطبانی دارند که از تجربه ی احساسی و دراماتیک به خصوص لذت می برند.
نوعی نمایش یا فیلم که در اصل، ساده و احساسی اند و بیشتر با درگیر کردن احساس تماشاگر سر و کار دارند تا با درگیر کردن ذهن او. در ملودرام، مسائل اخلاقی به تقابل خیر و شر محدود می شود و شخصیت ها عمدتا یا خوبند و یا بد. در این نمایش ها فضایل خوب ستوده می شوند و با پیروزی یا موفقیت شخصیت خوب ماجرا، معمولا به خوبی و خوشی، همه چیز به پایان می رسد.در سال های آغازین تاریخ سینما و با ریشه دار شدن فیلم های بلند روایی، ملودرام ها بسیار پر طرفدار بودند
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از ملوان
تصویر ملوان
ملاح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملعون
تصویر ملعون
گجسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملزومات
تصویر ملزومات
پیش نیاز ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملزم
تصویر ملزم
بایسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملحقات
تصویر ملحقات
پیوست ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملحق شدن
تصویر ملحق شدن
پیوستن
فرهنگ واژه فارسی سره