جدول جو
جدول جو

معنی ملک سیما

ملک سیما(دخترانه)
دارای چهره ای زیبا چون چهره فرشتگان زیبا روی
تصویری از ملک سیما
تصویر ملک سیما
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با ملک سیما

ملک سیما

ملک سیما
خوشگل. پری چهر. (از ناظم الاطباء). فرشته روی. ملک طلعت. زیباروی:
قوام دین پیغمبر ملک محمود دین پرور
ملک فعل و ملک سیرت ملک سهم و ملک سیما.
فرخی.
من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملک است
یا پری پیکر مهروی ملک سیما بود.
سعدی
لغت نامه دهخدا

فلک پیما

فلک پیما
فلک پیماینده. فلک سیر. (فرهنگ فارسی معین) :
صیت او چون خضر و بختش چون مسیح
این زمین گرد آن فلک پیمای باد.
خاقانی.
ای فلک پیمای چست چست خیز
زآنچه خوردی جرعه ای بر ما بریز.
مولوی
لغت نامه دهخدا

ماه سیما

ماه سیما
ماه طلعت، آن که سیمای وی مانند ماه باشد، (ناظم الاطباء)، از اسمای محبوب است، (آنندراج)، مه سیما، ماهرخ، ماهرو، ماهروی، ماه چهره:
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را،
حافظ،
به چشم کرده ام ابروی ماه سیمایی
خیال سبزخطی نقش بسته ام جایی،
حافظ،
عبارات مهذبش چون وصال دلبران ماه سیما، (حبیب السیر ص 123)،
دل روشن زهم پاشید آخر چشم صائب را
کتان کی پردۀ آن ماه سیما می تواند شد،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

ملک سیرت

ملک سیرت
کنایه از مردم معصوم و عفیف. ملک نهاد. (آنندراج). آنکه خوی وی مانند فرشته باشد. خوش خوی. (ناظم الاطباء) :
قوام دین پیغمبر ملک محمود دین پرور
ملک فعل و ملک سیرت ملک سهم و ملک سیما.
فرخی.
ملک سیرتی، پری صورتی، متناسب خلقتی چون ماه و مشتری در قبای ششتری. (سندبادنامه ص 102).
شنیدم که نامش خدادوست بود
ملک سیرت و آدمی پوست بود.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا

ملک سلیمان

ملک سلیمان
مملکت فارس. (دیوان حافظ چ قزوینی ص 397). در تداول شعرا مخصوصاً شعرای فارس، مملکت فارس باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تمام آنگه شود که پسندیده آیددر بارگاه شاه جهان پناه... سلطان البر و البحر وارث ملک سلیمان مظفرالدین بکر بن سعد بن زنگی. (گلستان).
خداوند فرمان ملک سلیمان
شهنشاه عادل اتابک محمد.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 692).
با زنده دلان نشین وصادق نفسان
حق دشمن خود مکن به تعلیم کسان
خواهی که بر از ملک سلیمان بخوری
آزار به اندرون موری مرسان.
سعدی (ایضاً ص 848).
طغرای او... این بوده وارث ملک سلیمان سلغر سلطان مظفر الدنیا و الدین تهمتن سعد بن اتابک زنگی... (تاریخ وصاف چ بمبئی ص 155). ملک آذربایجان بر لبید بن ربیع که خاطرش مقلوب بعض نام او می نمود مقرر فرمود و ملک سلیمان فارس در نظر شمس الدوله کرد. (تاریخ وصاف چ بمبئی ص 237). وسیما ملک سلیمان فارس از سیماء عدل و رأفت محجوب بود. (تاریخ وصاف چ بمبئی ص 330).
بعد از کیان به ملک سلیمان نداد کس
این ساز و این خزینه و این لشکر گران.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص قیط).
بخواه جام صبوحی به یاد آصف عهد
وزیر ملک سلیمان عماد دین محمود.
حافظ (ایضاً ص 149).
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم.
حافظ (ایضاً ص 247).
محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصف ملک سلیمان نیز هم.
حافظ (ایضاً ص 251).
نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست
با هزاران گله از ملک سلیمان می رفت.
حافظ (ایضاً ص 362).
منشور سلطنت و جهانداری به نام حضرت خدایگان سلاطین جهان.... وارث ملک سلیمان، پناه اهل ایمان... مبارز الدنیا والدین... محمد بن المظفر بن المنصور... موشح و موشی گردانید. (شیرازنامه چ اسماعیل واعظ جوادی ص 120 و 121).
ملک سلیمان نگر کز قدمش کام یافت
ملکت کیخسروی منفعتی تام یافت.
؟ (از شیرازنامه ایضاً ص 121)
مملکت سلیمان. کشور سلیمان. خطۀ فرمانروایی سلیمان. قلمرو حکومت سلیمان:
ملک سلیمان اگر خراسان بود
چون که کنون ملک دیو ملعون شد.
ناصرخسرو.
منم آن موم که دل سوختم از فرقت شهد
وصلت ملک سلیمان به خراسان یابم.
خاقانی.
ماهچۀ توغ او قلعۀ گردون گشاد
مورچۀ تیغ او ملک سلیمان گرفت.
خاقانی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا