- مقنن
- قانون گذار، قانون شناس
معنی مقنن - جستجوی لغت در جدول جو
- مقنن
- قانون شناس، قانون گذار، آیین گر
- مقنن ((مُ قَ نِّ))
- قانونگزار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آیین گذاری
قوه ای که حق قانونگذاری دارد
چاه کن
دندان ساز، دندان پزشک
اقناع کننده، قانع کننده
کسی که سر و صورت خود را پوشانیده
دیوانه کننده
دنداپزشک، دندانساز دندان پزشک دندانساز، جمع مسنین
کاریز کننده، آنگه قنات یا چاه کند
پارسی تازی گشته مغنا مکنا روسری خرسند کننده پارچه ای که زنان سر خود را بدان پوشانند روسری مقنعه
بر ساخته از تازی دامی شکارگر (اسم ب صفت) صید کننده صیاد (مرغ آهو) : (آینه خالص نگشت او مخلص است مرغ را نگرفته است او مقنص است) (مثنوی. نیک. 318: 2)
توبره شکار، پیرا سپاه جماعتی سوار که بطمع غارت همراه لشکر شوند، جمع مقانب
توانائی و قوت دهنده و یاریگر
کسی که کاریز حفر می کند، چاه کن، کسی که قنات را لای روبی می کند
منت ها، نیکویی و احسانی را که شخص درباره های کسی کرده به یاد او آوردن و به رخ وی کشیدن، نیکویی ها، احسان ها، جمع واژۀ منت
جمع منت
نیروی دادگذاری
در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به وضع قوانین است، مجلس