قفل شده و بسته شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در قفل کرده. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مقفل الیدین، بخیل. (منتهی الارب). بخیل و زفت ناکس. (ناظم الاطباء). مرد لئیم یا آن که از دست او هرگز خیری برنیاید. (از اقرب الموارد)
قفل شده و بسته شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در قفل کرده. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مقفل الیدین، بخیل. (منتهی الارب). بخیل و زفت ناکس. (ناظم الاطباء). مرد لئیم یا آن که از دست او هرگز خیری برنیاید. (از اقرب الموارد)
ترنجیده و درهم کشیده. (ناظم الاطباء). رجل مقفعالیدین، مرد ترنجیده و یرا گرفته دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مردی که دستش ترنجیده و برگشته باشد. (از اقرب الموارد)
ترنجیده و درهم کشیده. (ناظم الاطباء). رجل مقفعالیدین، مرد ترنجیده و یرا گرفته دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مردی که دستش ترنجیده و برگشته باشد. (از اقرب الموارد)
صفحۀ ستبر و کلفتی که از چندین لا کاغذهای بیکاره و یا پارچه های کهنه می سازند. (ناظم الاطباء). کاغذی سخت ضخیم که از خمیر کاغذ یا چند لای کاغذ بر یکدیگر دوسیده کنند. تخته گونه ای که از خمیر کاغذ یا کاغذهای برهم نهاده و چسبانیده سازند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : جلد اگر می کنی مصحف و جدش بر او دفتر انجیل را بهر مقوا طلب. وحشی (دیوان چ امیرکبیر ص 169). جز مقوا و جلد و شیرازه هرچه سازم به دست خود سازم. علی تاج حلوایی. و رجوع به مقوّی ̍ شود
صفحۀ ستبر و کلفتی که از چندین لا کاغذهای بیکاره و یا پارچه های کهنه می سازند. (ناظم الاطباء). کاغذی سخت ضخیم که از خمیر کاغذ یا چند لای کاغذ بر یکدیگر دوسیده کنند. تخته گونه ای که از خمیر کاغذ یا کاغذهای برهم نهاده و چسبانیده سازند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : جلد اگر می کنی مصحف و جدش بر او دفتر انجیل را بهر مقوا طلب. وحشی (دیوان چ امیرکبیر ص 169). جز مقوا و جلد و شیرازه هرچه سازم به دست خود سازم. علی تاج حلوایی. و رجوع به مُقَوّی ̍ شود
قافیه کرده شده. (آنندراج). دارای قافیه. (ناظم الاطباء). بقافیه. قافیه دار. بیت مقفی، بیتی که آن را قافیت پدید کرده اند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفتند حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده تا فرق بود میان مقفی و غیرمقفی... (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 147) ، آن است که ضرب و عروض آن در حروف مختلف باشند چنانکه رضی نیشابوری گفته است: زهی سرفرازی که با پایگاهت میسر نشد چرخ را دستیاری. که اگر چه وزن عروض و ضرب این بیت فعولن است حروف آن مختلف است. (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 310) ، درپی داشته شده. (آنندراج)
قافیه کرده شده. (آنندراج). دارای قافیه. (ناظم الاطباء). بقافیه. قافیه دار. بیت مقفی، بیتی که آن را قافیت پدید کرده اند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفتند حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده تا فرق بود میان مقفی و غیرمقفی... (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 147) ، آن است که ضرب و عروض آن در حروف مختلف باشند چنانکه رضی نیشابوری گفته است: زهی سرفرازی که با پایگاهت میسر نشد چرخ را دستیاری. که اگر چه وزن عروض و ضرب این بیت فعولن است حروف آن مختلف است. (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 310) ، درپی داشته شده. (آنندراج)
لقب پدر ابومحمد عبدالله بن مقفع فصیح و بلیغ معروف است، بدانجهت که حجاج او را مضروب ساخت و دست او یرا گرفت. (ازمحیط المحیط). لقب پدر عبدالله بن مقفع است از زبان آوران معروف و پیش از آنکه دین اسلام اختیار کند نام او روزبه بود و پدر وی را بدان جهت مقفع گفتند که چون حجاج چوب بر انگشتان وی بزد قفعت یده، یرا گرفت دست او. (ناظم الاطباء). و رجوع به ابن المقفع شود
لقب پدر ابومحمد عبدالله بن مقفع فصیح و بلیغ معروف است، بدانجهت که حجاج او را مضروب ساخت و دست او یرا گرفت. (ازمحیط المحیط). لقب پدر عبدالله بن مقفع است از زبان آوران معروف و پیش از آنکه دین اسلام اختیار کند نام او روزبه بود و پدر وی را بدان جهت مقفع گفتند که چون حجاج چوب بر انگشتان وی بزد قفعت یده، یرا گرفت دست او. (ناظم الاطباء). و رجوع به ابن المقفع شود
سر به زیر، سرما زده، گشته انگشت کژ انگشت کسی که همیشه سرش بطرف پایین باشد سرافکنده سر بزیر، کسی که دستهایش بر اثر سرما و جز آن شل و لرزان باشد، آنکه انگشتانش ترنجیده و برگشته باشد
سر به زیر، سرما زده، گشته انگشت کژ انگشت کسی که همیشه سرش بطرف پایین باشد سرافکنده سر بزیر، کسی که دستهایش بر اثر سرما و جز آن شل و لرزان باشد، آنکه انگشتانش ترنجیده و برگشته باشد