جدول جو
جدول جو

معنی مقطف - جستجوی لغت در جدول جو

مقطف
چیدن، چیدنگاه، سبد میوه چنگک میوه چین ابزار میوه چینی محل چیدن میوه، جمع مقاطف
فرهنگ لغت هوشیار
مقطف
((مَ طَ))
محل چیدن میوه، جمع مقاطف
تصویری از مقطف
تصویر مقطف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقطع
تصویر مقطع
پلکان، برش، پایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملطف
تصویر ملطف
رقیق کننده، نازک کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقطر
تصویر مقطر
تقطیر شده، قطره قطره چکیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقطع
تصویر مقطع
بریده شده، چیزی که زواید آن را بریده و آراسته و پیراسته کرده باشند
کوتاه، مقابل موصل
در ادبیات در فن بدیع مصراع یا بیتی که حروف آن قابل اتصال نباشد و نتوان آن ها را سرهم نوشت، منفصل الحروف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقطع
تصویر مقطع
محل قطع، جای بریدن، محل جدایی
پایان سخن
در علوم ادبی بیت آخر غزل یا قصیده
فرهنگ فارسی عمید
بالا پوش بارانی چوخا، شمشیر، چادر گردن گردن، جامه ای فراخ که بالای جامه های دیگر پوشند برای منع سرما و باران، جمع معاطف. شمشیر، جمع معاطف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاطف
تصویر مقاطف
جمع مقطف، چیدنگاهان جمع مقطف محلهای چیدن میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقذف
تصویر مقذف
نفرین شده، گوشتالود فربه، جنگدیده
فرهنگ لغت هوشیار
چیده چیده شده، فعولن چون از مفاعلتن خیزد آنرا مقطوف خوانند وسبب آنکه بدین زحاف از این جزو دو حرف و دو حرکت افتاده است آنرا به قطف (ثمار) تشبیه کردند (المعجم. چا. دانشگاه . 74)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقطم
تصویر مقطم
جویدن، گزیدن، مزه دندان، نوک نوک پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقطع
تصویر مقطع
بریدن، قطع و برش بریده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقطر
تصویر مقطر
قطره قطره، چکانیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملطف
تصویر ملطف
رقیق کننده، نازک کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معطف
تصویر معطف
((مِ طَ))
شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معطف
تصویر معطف
((مَ طِ))
گردن، جامه ای فراخ که بالای جامه های دیگر پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقطوف
تصویر مقطوف
((مَ))
چیده شده، در علم عروض «فعولن» چون از «مفاعلن» خیزد، آن را مقطوف خوانند و سبب آن که بدین زحاف از این جزو دو حرف و دو حرکت افتاده است آن را به قطف (ثمار) تشبیه کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقطع
تصویر مقطع
((مَ طَ))
محل قطع و برش، آخرین بیت غزل یا قصیده، جمع مقاطع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقطع
تصویر مقطع
((مُ قَ طَّ))
بریده شده، چیزی که آن را با بریدن زواید و پیراستن بیآرایند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقطر
تصویر مقطر
((مُ قَ طَّ))
قطره قطره، چکانیده، تقطیر شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملطف
تصویر ملطف
((مُ لَ طَّ))
تلطیف شده، نازک شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملطف
تصویر ملطف
((مُ لَ طِّ))
تلطیف کننده، نازک کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقطوف
تصویر مقطوف
چیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقاطف
تصویر مقاطف
محل های چیدن میوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقطع
تصویر مقطع
کسی که پادشاه یا خلیفه اقطاع به او می داده تا از درآمد آن زندگانی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطف
تصویر قطف
سلمه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، سرمک، سرمج، سرمق، اسفناج رومی،
نوعی درخت کوهی که دارای چوب سخت است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطف
تصویر قطف
در علم عروض اسقاط سبب خفیف از آخر رکن چنان که از مفاعلتن مفاعل باقی بماند و نقل به فعولن شود، چیدن میوه
فرهنگ فارسی عمید
خراش، خراشیدگی، انگورچینی، چیدن چیده میوه چیده، خوشه انگور نشان، سلمه سرمه از گیاهان چیدن (میوه)، خراشیدن، کندن چیزی، ساکن گردانیدن لام مفاعلتن و مفاعیلن بجای آن نهادن، خراش، جمع قطوف. سلمه. یا قطف ابیض 0 سلمه 0 یا قطف بحری 0 قره پازی 0 یا قطف بری 0 سلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقط
تصویر مقط
خامه زن کلک بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطف
تصویر قطف
((قَ طْ))
چیدن، کندن، خراشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطف
تصویر قطف
گیاهی است از تیره اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است، سرمه،، سرمج، سرمق
فرهنگ فارسی معین