- مقسم
- تقسیم شده، بخش بخش شده
معنی مقسم - جستجوی لغت در جدول جو
- مقسم
- قسمت کننده، بخش بخش کننده
- مقسم
- جای تقسیم و قسمت قسمت کننده، بخش و تقسیم کننده
- مقسم ((مُ قَ سِّ))
- تقسیم کننده
- مقسم ((مُ س))
- سوگند خورنده، قسم خورنده
- مقسم ((مَ س))
- قسمت، جای قسمت، جمع مقاسم
- مقسم ((مُ سَ))
- سوگند خورده، جای سوگند، سوگند، قسم
- مقسم
- جای قسمت کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پایگاه، جای گاه
فرجام نگر
پراکنده شدن و پراکنده کردن
قسمت شده، بخش بخش شده
قسمت شده، تقسیم شده، بخش شده، در ریاضیات عددی که بر عدد دیگر تقسیم شده، بخشی
دندان پیشین، کنایه از لب و دهان
پراکنده، متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده
پیش رفته، پیش افتاده، پیش فرستاده شده، مقابل مؤخّر
کنایه از پیش رو، جلو
مقدم داشتن: کسی یا چیزی را پیش انداختن
کنایه از پیش رو، جلو
مقدم داشتن: کسی یا چیزی را پیش انداختن
هنگام آمدن، وقت قدم نهادن، از سفر باز آمدن
پراکنده و پریشان شدن، پراکنده ساختن، پراکندگی
چیزی که به صورت جسم در آمده و جسمیت پیدا کرده باشد، هر چیزی که دارای عرض و طول و عمق باشد
کسی که در جایی اقامت دارد، برپا دارنده، ثابت، پابرجا
آنکه کجی چیزی را راست کند، راست کننده، قیمت کننده، ارزیاب
وقت و زمان چیزی، هنگام رسیدن چیزی، وقت اجتماع مردم برای حج
منزلت، رتبه، پایه، جایگاه
جای اقامت
در موسیقی ترتیب قرار گرفتن فاصله های پرده، نیم پرده و ربع پرده میان نت های هشت گانۀ یک گام، در موسیقی پرده
در تصوف هر یک از مراحل سیر و سلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا
جای اقامت
در موسیقی ترتیب قرار گرفتن فاصله های پرده، نیم پرده و ربع پرده میان نت های هشت گانۀ یک گام، در موسیقی پرده
در تصوف هر یک از مراحل سیر و سلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا
دندان پیشین
پراکنده
جسمیت حاصل نموده و تجسم حاصل کرده و متشکل شده و دارای جسد و پیکر شده
آنکه در جایی آرام کند، و آنرا وطن قرار دهد، ساکن
قیمت کننده، بها گذار، نرخ دهنده
اقامت و آرام گرفتن بجائی، منزلت، رتبه، جایگاه
بخش کننده، جمع مقسم، بخشگاهان جمع مقسم
باز آمدن، قدوم، از جائی باز آمدن
سست، ضعیف
دار پیرا ابزار پیرایش درختان ناتوان هیچکاره
جویدن، گزیدن، مزه دندان، نوک نوک پرندگان