دور کرده و رانده. (منتهی الارب) (آنندراج). دورکرده و رانده و ملعون. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرد بسیارگوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجل مقذف، مردی به گوشت آکنده از فربهی. (مهذب الاسماء)
دور کرده و رانده. (منتهی الارب) (آنندراج). دورکرده و رانده و ملعون. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرد بسیارگوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجل مقذف، مردی به گوشت آکنده از فربهی. (مهذب الاسماء)
پس دو گوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آنچه بین دو گوش است از پس. (از اقرب الموارد) (از بحرالجواهر) ، منتهای روییدنگاه موی پس سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منتهای روییدنگاه موی ازمؤخر سر و گویند از مقدم آن. (از اقرب الموارد)
پس دو گوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آنچه بین دو گوش است از پس. (از اقرب الموارد) (از بحرالجواهر) ، منتهای روییدنگاه موی پس سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منتهای روییدنگاه موی ازمؤخر سر و گویند از مقدم آن. (از اقرب الموارد)
افزار پر بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ابزاری که بدان پر می برند برای نصب کردن به تیر. (ناظم الاطباء) ، کارد پرتراش یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج). کارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
افزار پر بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ابزاری که بدان پر می برند برای نصب کردن به تیر. (ناظم الاطباء) ، کارد پرتراش یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج). کارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
اسب بدنژاد. ج، مقارف. (مهذب الاسماء). اسب و جز آن بدنژاد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، آنکه مادرش عربیۀ اصیل و پدرش غیر آن باشد بدان جهت که اقراف از طرف گشن است و هجنه از جانب ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). اسبی که مادرش عربی و اصیل و پدرش عربی نباشد. (ناظم الاطباء). اسبی که مادرآن عجمی و پدرش عربی باشد و چنین اسبی در راه رفتن متوسط بین دو نوع است. (صبح الاعشی ج 2 ص 17) ، خیل مقارف و مقاریف. (اقرب الموارد) ، مرد که رنگش مایل به سرخی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه پدر وی بنده بود و مادر وی آزاد. (مهذب الاسماء) ، فرومایه. پست. (از اقرب الموارد) ، متهم کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اقراف شود
اسب بدنژاد. ج، مقارف. (مهذب الاسماء). اسب و جز آن بدنژاد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، آنکه مادرش عربیۀ اصیل و پدرش غیر آن باشد بدان جهت که اقراف از طرف گشن است و هجنه از جانب ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). اسبی که مادرش عربی و اصیل و پدرش عربی نباشد. (ناظم الاطباء). اسبی که مادرآن عجمی و پدرش عربی باشد و چنین اسبی در راه رفتن متوسط بین دو نوع است. (صبح الاعشی ج 2 ص 17) ، خیل مقارف و مقاریف. (اقرب الموارد) ، مرد که رنگش مایل به سرخی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه پدر وی بنده بود و مادر وی آزاد. (مهذب الاسماء) ، فرومایه. پست. (از اقرب الموارد) ، متهم کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اقراف شود
آراسته و پیراسته. (منتهی الارب) (آنندراج). مزین و گویند رجل مقذذ الشعر و مقذوذه، ای مزین. (از اقرب الموارد) ، بریده موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مرد سبک پیکر. رجل مقذذ، مرد سبک روح و میانه بالا. (مهذب الاسماء) ، هر چیز هموار و لطیف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
آراسته و پیراسته. (منتهی الارب) (آنندراج). مزین و گویند رجل مقذذ الشعر و مقذوذه، ای مزین. (از اقرب الموارد) ، بریده موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مرد سبک پیکر. رجل مقذذ، مرد سبک روح و میانه بالا. (مهذب الاسماء) ، هر چیز هموار و لطیف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
رجل مقذر، مردپلید و آن که دور باشند از وی مردم و پلید دانند اورا. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). آن که مردم از او دوری کنند و گویند آن که به علت چرکینی و آلودگی از وی دوری کنند. (از اقرب الموارد)
رجل مقذر، مردپلید و آن که دور باشند از وی مردم و پلید دانند اورا. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). آن که مردم از او دوری کنند و گویند آن که به علت چرکینی و آلودگی از وی دوری کنند. (از اقرب الموارد)
مرد غریب که بیان حالات خود کند از حسب و نسب و حاجت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هر آنکه وقتی تو را ببیند گوید که من فلان پسر فلانم و از فلان جا هستم و سپس از تو تکدی کند. (ازاقرب الموارد) ، قیافه شناس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کسی که آثار مردم را دنبال کند و از پی آنان رود. (از اقرب الموارد)
مرد غریب که بیان حالات خود کند از حسب و نسب و حاجت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هر آنکه وقتی تو را ببیند گوید که من فلان پسر فلانم و از فلان جا هستم و سپس از تو تکدی کند. (ازاقرب الموارد) ، قیافه شناس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کسی که آثار مردم را دنبال کند و از پی آنان رود. (از اقرب الموارد)
ارنگ چفته (اتهام)، سنگ انداختن سوی زی، کنگره در ساختمان، ستیغ بر آمدگی در کوه، رود کنار، جای لیز، دور دور دست، جمع قذوف، دور دست ها و دوری، سوی زی، جای لیز، بیابان فراخ، جمع قذفه، کنگره ها سنگ انداختن، ببدی نسبت کردن دشنام دادن، قی کردن
ارنگ چفته (اتهام)، سنگ انداختن سوی زی، کنگره در ساختمان، ستیغ بر آمدگی در کوه، رود کنار، جای لیز، دور دور دست، جمع قذوف، دور دست ها و دوری، سوی زی، جای لیز، بیابان فراخ، جمع قذفه، کنگره ها سنگ انداختن، ببدی نسبت کردن دشنام دادن، قی کردن