حشره ای بالدار به رنگ سبز یا آبی که بیشتر روی گیاه های تازه می نشیند و سم خطرناکی دارد. اگر در غذا بیفتد آن را مسموم می کند، بیشتر به لفظ جمع نامیده می شود، آلاکلنگ، آله کلو
حشره ای بالدار به رنگ سبز یا آبی که بیشتر روی گیاه های تازه می نشیند و سم خطرناکی دارد. اگر در غذا بیفتد آن را مسموم می کند، بیشتر به لفظ جمع نامیده می شود، آلاکلنگ، آله کلو
سختی معیشت. (از اقرب الموارد). جمع تبریح و آن بمعنی سختی است و گویند تباریح سختی معیشت باشد. (ازقطر المحیط) ، تباریح شوق، سوزشهای آرزو. (منتهی الارب) (آنندراج). تندی و تیزی شوق. (ناظم الاطباء). توهج آن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). و در تاج العروس: ’از جمعهایی است که آنرا مفرد نیست و گویند تبریح (مفرد آن است) و آنرا محدثان استعمال کرده اند و این ثابت نیست’. (از اقرب الموارد)
سختی معیشت. (از اقرب الموارد). جمع تبریح و آن بمعنی سختی است و گویند تباریح سختی معیشت باشد. (ازقطر المحیط) ، تباریح شوق، سوزشهای آرزو. (منتهی الارب) (آنندراج). تندی و تیزی شوق. (ناظم الاطباء). توهج آن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). و در تاج العروس: ’از جمعهایی است که آنرا مفرد نیست و گویند تبریح (مفرد آن است) و آنرا محدثان استعمال کرده اند و این ثابت نیست’. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ قدح، بمعنی تیر تمام ناتراشیدۀ پر و پیکان نانهاده و تیر قمار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جج قدح. (اقرب الموارد). رجوع به قدح و اقدح شود
جَمعِ واژۀ قِدح، بمعنی تیر تمام ناتراشیدۀ پر و پیکان نانهاده و تیر قمار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جج ِ قِدْح. (اقرب الموارد). رجوع به قِدْح و اَقْدُح شود
ج مقرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ مقرب به معنی زن یا اسب و گوسپند نزدیک زاییدن رسیده. (آنندراج). و رجوع به مقرب شود، جمع واژۀ مقربه. (ناظم الاطباء). رجوع به مقربه شود
ج ِمُقرِب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ مقرب به معنی زن یا اسب و گوسپند نزدیک زاییدن رسیده. (آنندراج). و رجوع به مقرب شود، جَمعِ واژۀ مقربه. (ناظم الاطباء). رجوع به مَقْرَبَه شود
از ’ق ر ی’، جمع واژۀ مقری ̍ و مقراه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مقری و مقراهشود، دیگها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دیگها، و در قاموس:قبور، و این تصحیف ’قدور’ است. (از محیط المحیط) از ’ق ر و’، سرهای پشته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
از ’ق ر ی’، جَمعِ واژۀ مِقری ̍ و مِقراه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مقری و مقراهشود، دیگها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دیگها، و در قاموس:قبور، و این تصحیف ’قدور’ است. (از محیط المحیط) از ’ق ر و’، سرهای پشته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
جمع مخراق، فوته های پیچیده، کار بران سر انجام دهندگان، جوانمردان، دهشمندان، نیک بالایان، گاوان جمع مخراق. سخاوتمندان اشخاص سخی جوانمردان، مردان نیکو اندام، اشخاص کاربر، آنچه کودکان با آن بازی کنند، گاوان دشتی
جمع مخراق، فوته های پیچیده، کار بران سر انجام دهندگان، جوانمردان، دهشمندان، نیک بالایان، گاوان جمع مخراق. سخاوتمندان اشخاص سخی جوانمردان، مردان نیکو اندام، اشخاص کاربر، آنچه کودکان با آن بازی کنند، گاوان دشتی