- مغفل
- نادان، کم هوش، کندذهن
معنی مغفل - جستجوی لغت در جدول جو
- مغفل
- نادان، کند ذهن، غافل
- مغفل ((مُ غَ فِّ))
- نادان، کندذهن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بچه پیل، بچه گرگ ، زندگانی فراخ، پر بسیار
تالا بروی از گیاهان مردابی
غفلت ورزیدن
جای جمع شدن گروهی خاص، انجمن، مجلس
تعدادی از افراد یا اشیا، دسته، گروه، حلقه، جرگه، نرگ، جرگ، نرگه
تعدادی از افراد یا اشیا، دسته، گروه، حلقه، جرگه، نرگ، جرگ، نرگه
زرهی که زیر کلاه خود بر سر می گذاشته اند، کلاه خود
قومی زرد پوست ساکن آسیای مرکزی، هر یک از افراد این قوم
جای فراهم آمدن مردمان، انجمن گاه مردمان، اهل مجلس، بزم آرایی
گسترده دامن گسترده دامن دراز کرده، ترفیل زیادت کردن سببی است بروتد مستفعلن تا مستفعلاتن شود و آنرا مرفل خوانند یعنی دامن دراز کرده وبا خبن مفاعلاتن شود و با طی مفتعلاتن شود و ترفیل در اشعار عرب خوش آیندتر بود
بچه دار: جانوران، بچه کش: چون سرما
فردی از قوم مغول: (همچنان کاینجا مغول حیله دان گفت می جویم کسی از مصریان) (مثنوی . نیک. 649: 3)
خود، زیر خودی زرهی که زیر کلاهخود بر سر میگذاشته اند، کلاهخود: (فکندم کلاه گلین از سرش چنان کز سر غازیی مغفری) (منوچهری. د. 117)، جمع مغافر
جای مرده شستن
دوک دوک، جمع مغازل
از ریشه پارسی کوپله دار بسته شده کلون شده قفل شده، بسته شده
ترفیل، در علم عروض افزودن سببی بر وتد مستفعلن تا مستفعلاتن شود و آن را مرفّل می گویند
دوک، آلت نخ تابی، آلت چوبی که با آن نخ می ریسند، آلت فلزی یا چوبی در ماشین نخ ریسی که نخ روی آن پیچیده می شود
قفل شده، بسته شده
غله دهنده، جایی که غلۀ فراوان از آن برداشت شود
افزون، بلند، فراخی زیست، نا آگاهی، فرو گذاشتن زمین مانده، ستور بی داغ، مرد بی تبار، چامه از گوینده گمنام، سراینده گمنام، پشم شتر، نا آزموده مرد، شتر بی شیر
جور تاک آور (جور تاک غله) حاصل دهنده غله