جدول جو
جدول جو

معنی مغافیر - جستجوی لغت در جدول جو

مغافیر
(مَ)
جمع واژۀ مغفار و مغفیر و مغفور. (منتهی الارب) (از محیط المحیط) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مغفار. (آنندراج). مغلفار. سکرالعشر. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به واحدهای این کلمه و سکرالعشر ذیل سکر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاذیر
تصویر معاذیر
معذارها، حجت ها، برهان ها، جمع واژۀ معذار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزامیر
تصویر مزامیر
مزمار، نغمه هایی که با نی نواخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حذافیر
تصویر حذافیر
کناره های چیزی، تمام، همه، سراسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسامیر
تصویر مسامیر
مسمارها، میخ ها، جمع واژۀ مسمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدابیر
تصویر مدابیر
مدبرها، بدبخت ها، بخت برگشته ها، جمع واژۀ مدبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متغایر
تصویر متغایر
ویژگی کسی یا چیزی که با دیگری مغایرت و اختلاف داشته باشد، ضد هم، ناجور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغایر
تصویر مغایر
مخالف، ناجور، دگرگون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغافر
تصویر مغافر
مغفرها، زرهایی که زیر کلاه بر سر می گذاشته اند، کلاه خودها، جمع واژۀ مغفر
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
مغفار. ج، مغافیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مغفار شود
لغت نامه دهخدا
(مَ فِ)
جمع واژۀ مغفر و مغفره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مغفر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مغضور. (اقرب الموارد). رجوع به مغضور شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مغوار. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مغوار شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مغیار به معنی مرد سخت رشک برنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به مغیار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یِ)
برخلاف و برعکس و برضد و مخالف و ناموافق. (ناظم الاطباء). و رجوع به مغایرت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مسابیر
تصویر مسابیر
جمع مسبار، زخم کاوها گمانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسمار، میخ ها میخ های آهنین جمع مسمار میخهای آهنین: سیل از اطراف عیون بر طبقات ز جاجی افتاده و مسام جلد زمین بمسامیر جلیدی درهم دوخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاهیر
تصویر مشاهیر
مردمان مشهو. ر و معروف و شناسا
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مزمار، نای ها، نایسرودها جمع مزمار: نیهای نوازندگی، سرودها و اشعاری که بانی نواخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مدبور، بخت برگشتگان تیره بختان خستگان زخمیان جمع مدبور بدبختان: سلطان بفرمود تابر سبیل استدارج... لشکر او پشت فرا دادند و آن مدابیر بدان خدعت مغرور گشتند... توضیح مدبور در دزی ذکر گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثافید
تصویر مثافید
به گونه رمن آسترها پوشیده ها نهانیده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متغایر
تصویر متغایر
متفرق و گوناگون و مختلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضامیر
تصویر مضامیر
جمع مضمار، اسپریس ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثغاریر
تصویر ثغاریر
به گونه رمن دستنبو از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اظافیر
تصویر اظافیر
جمع ظفر، ناخنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنافیر
تصویر جنافیر
جمع جنفور، کهنه گورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغاویر
تصویر مغاویر
جمع مغاور، تکاوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغافر
تصویر مغافر
جمع مغفر، خود ها زیر خودیها جمع مغفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغایر
تصویر مغایر
ناجور، مخالف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاریر
تصویر مصاریر
جمع مصیر، روده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغایر
تصویر مغایر
((مُ یِ))
برخلاف، برعکس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معافیت
تصویر معافیت
بخشودگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشاهیر
تصویر مشاهیر
نام آوران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مغایر
تصویر مغایر
ناساز، نایکسان، ناسازگار
فرهنگ واژه فارسی سره
خلاف، دیگرگون، ضد، مباین، متفاوت، مخالف، منافی، نامشابه، ناهمگون
متضاد: مشابه
فرهنگ واژه مترادف متضاد