جدول جو
جدول جو

معنی معوذ - جستجوی لغت در جدول جو

معوذ
آنچه بلا را دفع می کند، دفع کنندۀ بلا
تصویری از معوذ
تصویر معوذ
فرهنگ فارسی عمید
معوذ
پنام بسته کماهه دار (پنام کماهه تعویذ) آنکه تعویذ با خود دارد
تصویری از معوذ
تصویر معوذ
فرهنگ لغت هوشیار
معوذ
((مُ عَ وِّ))
آنکه تعویذ با خود دارد
تصویری از معوذ
تصویر معوذ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معوق
تصویر معوق
پس افتاده، دیرکرده
فرهنگ واژه فارسی سره
پناه میبرم (اشاره به: عوذ بالله من الشیطان الرجیم: آن پناهم من که مخلصهات بوذ تو اعوذ آری و من خود آن اعوذ. (مثنوی) یا اعوذ بالله. پناه میبرم به خدا. یا اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. پناه میبرم بخدا از شیطان رانده (هنگام شروع بخواندن کلام الله و ابتدا بکاری بر زبان رانند)، یا اعونذ و الحمدلله. پناه میبرم (بخدا) و سپاس مرخدا یراست: اعوذ والحمد الله می خواندم چنانکه کسی پیش خداوندگار خود نشسته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعوذ
تصویر تعوذ
اندخسیدن پناهیدن پناه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعوذ
تصویر تعوذ
پناه بردن، پناه گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معول
تصویر معول
پناه، محل اعتماد، معتمد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معوق
تصویر معوق
عقب اندازنده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، زاجر، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معوج
تصویر معوج
کج، خمیده، ناراست، کج شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشعوذ
تصویر مشعوذ
مشعبد، شعبده باز، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاذ
تصویر معاذ
پناهگاه، جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معود
تصویر معود
عادت داده شده، تربیت شده، ورزیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معول
تصویر معول
تیشۀ دوسر که برای کندن و تراشیدن سنگ به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعوذ
تصویر متعوذ
پناه گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشعوذ
تصویر مشعوذ
افسون زده جادو شده شعبده باز حقه باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشوذ
تصویر مشوذ
دستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاذ
تصویر معاذ
پناهگاه، افسون پنام (تعویذ) پناه بردن، پناهگاه مامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معوی
تصویر معوی
روده ای منسوب به معا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معول
تصویر معول
یاری دادن، کمک، مدد
فرهنگ لغت هوشیار
خواب آلوده چرتی، گرسنه، دیر کننده پس اندازنده درنگیده باز ایستاده، پس انداخته پس اندازنده دیر کننده عقب انداخته، باز ایستاده. عقب اندازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معوز
تصویر معوز
جامه ژنده، شاونی گهواره پوش پارچه ای که بر گهواره افکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معود
تصویر معود
عادت کرده بچیزی، معتاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معوج
تصویر معوج
خمیده و کج و ناراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معول
تصویر معول
((مُ عَ وَّ))
محل اعتماد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معوق
تصویر معوق
((مُ عَ وَّ))
درنگ شده، به تأخیر افتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معود
تصویر معود
((مُ عَ وَّ))
عادت داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معوج
تصویر معوج
((مُ وَ))
خمیده، کج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاذ
تصویر معاذ
((مَ))
پناه بردن، پناهگاه، مأمن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نعوذ
تصویر نعوذ
((نَ))
پناه می بریم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عوذ
تصویر عوذ
پناه بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معوذتین
تصویر معوذتین
دو سورۀ آخر قران که با «قل اعوذ» شروع می شود
فرهنگ فارسی عمید