- معهود
- مورد عهد واقع شده، معروف، دیده و شناخته شده، قدیمی، کهنه
معنی معهود - جستجوی لغت در جدول جو
- معهود
- پیمان کرده شده، عهد کرده شده
- معهود ((مَ))
- عهد کرده شده، شناخته شده، معروف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معهوده در فارسی مونث معهود بنگرید به معهود مونث معهود، جمع معهودات
پرسته
کوشش، تلاش، جد و جهد
مواظب، ماهر در کار خود
گره کرده، بند کرده، بسته شده
پرستیده شده، پرستش شده، خداوند
شمرده، شمار شده، شمرده شده، کنایه از کم، اندک
حاضر شده، دیده شده، آنچه دیده شود، آنچه بر آن گواه شوند، روز جمعه، روز قیامت
کوشش، جهد، غایت کوشش
هویدا، پیدا، پدیدار، نمایان
زندانی، شدنی، خوراک همیشگی
بسته شده، استوار شده پا بر جا شده بسته شده گره بسته، محکم گردیده
پرستش شده، پرستیده
خویگر، دلاور
شمار کرده شده، بحساب آمده و حساب شده
Conspicuous
conspícuo
auffällig
widoczny
заметный
помітний
opvallend
conspicuo
conspicueux
appariscente
प्रकट
mencolok