جدول جو
جدول جو

معنی معشوق - جستجوی لغت در جدول جو

معشوق
دلبر، دل دار، دل ربا
تصویری از معشوق
تصویر معشوق
فرهنگ واژه فارسی سره
معشوق
مرد موردعلاقۀ یک زن، دلبر، محبوبه، در تصوف خداوند، دوست داشته شده
تصویری از معشوق
تصویر معشوق
فرهنگ فارسی عمید
معشوق
دوست داشته، دلدار، محبوب
تصویری از معشوق
تصویر معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
معشوق
((مَ))
محبوب، مورد عشق و علاقه قرار گرفته، دوست داشته
تصویری از معشوق
تصویر معشوق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معشوقه
تصویر معشوقه
زن موردعلاقۀ یک مرد، زن دارای رابطۀ نامشروع، معشوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معشوقه
تصویر معشوقه
زن محبوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معشوقه
تصویر معشوقه
((مَ قِ))
زنی که مورد عشق و محبت مردی واقع شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممشوق
تصویر ممشوق
بلندبالا و باریک اندام
فرهنگ فارسی عمید
خواهان نما آرزومند نما بتکلف ظاهر کننده شوق خود را، آرزومند جمع متشوقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتوق
تصویر معتوق
آزاد شده
فرهنگ لغت هوشیار
لاغر کم گوشت: مرد، لاغر میان: اسپ، دراز و نازک: شاخه نره، کشیده و باریک: زن کشیده قامت بلند بالا و باریک اندام، دراز و باریک، زیبا: (چو بر گشت از من آن معشوق ممشوق نهادم صابری را سنگ بر دل) (منوچهری. د. چا. 55: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممشوق
تصویر ممشوق
((مَ))
بلند قامت، زیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متشوق
تصویر متشوق
مشتاق، آرزومند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشوق
تصویر مشوق
امید ده، برانگیزنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معوق
تصویر معوق
پس افتاده، دیرکرده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معوق
تصویر معوق
عقب اندازنده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، زاجر، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشوق
تصویر مشوق
آرزومند کننده، به شوق آورنده
فرهنگ فارسی عمید
سو تنیتار خواست انگیز امید بخش به آرزو درآورنده سو تنیده (از ریشه پهلوی) خواست انگیخته امید وار بشوق آورده شده بشوق آوردنده آرزومند کننده: و نیز طالبان محقق ومریدان صادق رادلیلی باشد بماده صواب و مشوقی باشد بمرجع و ماب. . ، جمع مشوقین. یا مشوق اول. ذات حق تعالی
فرهنگ لغت هوشیار
خواب آلوده چرتی، گرسنه، دیر کننده پس اندازنده درنگیده باز ایستاده، پس انداخته پس اندازنده دیر کننده عقب انداخته، باز ایستاده. عقب اندازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشوق
تصویر مشوق
((مُ شَ وَّ))
به شوق آورده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشوق
تصویر مشوق
((مُ شَ وِّ))
تشویق کننده، بر سرشوق آورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معوق
تصویر معوق
((مُ عَ وَّ))
درنگ شده، به تأخیر افتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معشوقه باز
تصویر معشوقه باز
آنکه طالب و راغب عشق ورزی با خوب رویان است، معشوق پرست، برای مثال دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم / با من چه کرد دیدۀ معشوقه باز من (حافظ - ۸۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استغنا معشوق
تصویر استغنا معشوق
ناز دلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشق و معشوق
تصویر عاشق و معشوق
زر هبشی، شاهبوی (عنبر)، دو نگین همخانه
فرهنگ لغت هوشیار