- معروض
- عرضه شده، عرض شده، ظاهر و هویدا
معنی معروض - جستجوی لغت در جدول جو
- معروض ((مَ))
- عرضه شده، پیش آمده
- معروض
- محل عرضه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وامدار، بدهکار
شناخته، سرشناس، پرآوازه، شناخته شده
بریده شده، وام دار، بدهکار
شناخته شده، مشهور، نیکی، کار نیک
نا بکار
مشهور و شناخته، نامبردار، نامی
واجب و فریضه کرده
مدیون، قرض دار و وامدار
بیمار
((مَ))
فرهنگ فارسی معین
شناخته شده، شهرت یافته، کار نیک، عمل ثواب، امر به، امر کردن کسان برای انجام دادن واجبات شرعی. مقابل نهی از منکر
فرض شده، واجب
Supposed
Reputable, Wellknown
suposto
reputado, bem conhecido
angenommen
renommiert, gut bekannt
przypuszczalny
renomowany, dobrze znany
предполагаемый
авторитетный , известный
припущений
авторитетний , відомий
verondersteld
gerenommeerd, goed bekend
supuesto
reputado, bien conocido
supposé
réputé, bien connu
supposto