آنچه بدان اعتقاد داشته باشند. مورد اعتقاد. عقیده. ج، معتقدات. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و معلوم گشت که سخن ایشان فاسد است و معتقد ایشان باطل. (کشف الاسرار ج 2 ص 537). از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم. (کلیله و دمنه). شمه ای از آنچه در کتابهای ایشان مسطور است از معتقد و مذهب ایشان... نوشته شد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 39)
آنچه بدان اعتقاد داشته باشند. مورد اعتقاد. عقیده. ج، معتقدات. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و معلوم گشت که سخن ایشان فاسد است و معتقد ایشان باطل. (کشف الاسرار ج 2 ص 537). از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم. (کلیله و دمنه). شمه ای از آنچه در کتابهای ایشان مسطور است از معتقد و مذهب ایشان... نوشته شد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 39)
گرونده و یقین کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). اعتقاد دارنده و باورکننده و گرونده و گرویده و یقین کننده و ایمان آورنده. (ناظم الاطباء) : اولاً لشکر آن مرتضی که باشند شیرمردان فلیسان باشند و سپاه سالاران در عابش و... معتقدان در رشقان. (کتاب النقض ص 475). گر معتقدتر از تو شنیدیم هیچ میر پس اعتقاد رافضیان رسم و سان ماست. خاقانی. بر کافۀ معتقدان خدمت و صادقان مودت فرض عین است که بر مبشران این سعادت عظمی به تهنیت خانها نثار و ایثار کنند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 71). خوردن برای زیستن و ذکر کردن است تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است. سعدی (گلستان). تلخ است پیش طایفه ای جور خوبروی از معتقد شنو که شکر می پراکنند. سعدی (کلیات چ مصفا ص 449). معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر کبر رها نمی کند کز پس و پیش بنگری. سعدی. من معتقدم که هر چه گویی شیرین بود از لب شکربار. سعدی (کلیات چ مصفا ص 473). من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا بندۀ معتقد و چاکر دولتخواهم. حافظ. چه مولانا در فنون آداب... عدیم النظیر... است خصوصاً در علم دینی و در مهارت و در بحث آن بالای اعتقاد هر معتقدی است. (تاریخ قم ص 4). - معتقد شدن، گرویده شدن. (ناظم الاطباء). اعتقاد پیدا کردن. دل بسته شدن: متفق می شوم که دل ندهم معتقد می شوم دگربارت. سعدی. - معتقد گردیدن (گشتن) ، معتقد شدن: معتقد گردد از اثبات دلیل نفی لاتدرکه الابصارش. خاقانی. و رجوع به ترکیب قبل شود، چیز سخت و درشت. (آنندراج). هر چیز سخت و صلب. (ناظم الاطباء) ، ثابت. (آنندراج). ثابت دردوستی. (ناظم الاطباء) ، آنکه کسب می کندزمین و آب و مال را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتقاد شود
گرونده و یقین کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). اعتقاد دارنده و باورکننده و گرونده و گرویده و یقین کننده و ایمان آورنده. (ناظم الاطباء) : اولاً لشکر آن مرتضی که باشند شیرمردان فلیسان باشند و سپاه سالاران در عابش و... معتقدان در رشقان. (کتاب النقض ص 475). گر معتقدتر از تو شنیدیم هیچ میر پس اعتقاد رافضیان رسم و سان ماست. خاقانی. بر کافۀ معتقدان خدمت و صادقان مودت فرض عین است که بر مبشران این سعادت عظمی به تهنیت خانها نثار و ایثار کنند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 71). خوردن برای زیستن و ذکر کردن است تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است. سعدی (گلستان). تلخ است پیش طایفه ای جور خوبروی از معتقد شنو که شکر می پراکنند. سعدی (کلیات چ مصفا ص 449). معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر کبر رها نمی کند کز پس و پیش بنگری. سعدی. من معتقدم که هر چه گویی شیرین بود از لب شکربار. سعدی (کلیات چ مصفا ص 473). من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا بندۀ معتقد و چاکر دولتخواهم. حافظ. چه مولانا در فنون آداب... عدیم النظیر... است خصوصاً در علم دینی و در مهارت و در بحث آن بالای اعتقاد هر معتقدی است. (تاریخ قم ص 4). - معتقد شدن، گرویده شدن. (ناظم الاطباء). اعتقاد پیدا کردن. دل بسته شدن: متفق می شوم که دل ندهم معتقد می شوم دگربارت. سعدی. - معتقد گردیدن (گشتن) ، معتقد شدن: معتقد گردد از اثبات دلیل نفی لاتدرکه الابصارش. خاقانی. و رجوع به ترکیب قبل شود، چیز سخت و درشت. (آنندراج). هر چیز سخت و صلب. (ناظم الاطباء) ، ثابت. (آنندراج). ثابت دردوستی. (ناظم الاطباء) ، آنکه کسب می کندزمین و آب و مال را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتقاد شود
سرهیده سرهنده درم خوب از بد سوا شده، قطعه ای ادبی (شعر یا نثر) یا محصولی هنری که خوبی و بدی آن آشکارشده. آنکه درم خوب را از بد جدا کند و تشخیص دهد صرافی کننده، آنکه نیک و بد قطعه ای ادبی (شعر یا نثر) یا محصولی هنری را آشکار سازد، جمع منتقدین
سرهیده سرهنده درم خوب از بد سوا شده، قطعه ای ادبی (شعر یا نثر) یا محصولی هنری که خوبی و بدی آن آشکارشده. آنکه درم خوب را از بد جدا کند و تشخیص دهد صرافی کننده، آنکه نیک و بد قطعه ای ادبی (شعر یا نثر) یا محصولی هنری را آشکار سازد، جمع منتقدین