گرونده و یقین کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). اعتقاد دارنده و باورکننده و گرونده و گرویده و یقین کننده و ایمان آورنده. (ناظم الاطباء) : اولاً لشکر آن مرتضی که باشند شیرمردان فلیسان باشند و سپاه سالاران در عابش و... معتقدان در رشقان. (کتاب النقض ص 475). گر معتقدتر از تو شنیدیم هیچ میر پس اعتقاد رافضیان رسم و سان ماست. خاقانی. بر کافۀ معتقدان خدمت و صادقان مودت فرض عین است که بر مبشران این سعادت عظمی به تهنیت خانها نثار و ایثار کنند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 71). خوردن برای زیستن و ذکر کردن است تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است. سعدی (گلستان). تلخ است پیش طایفه ای جور خوبروی از معتقد شنو که شکر می پراکنند. سعدی (کلیات چ مصفا ص 449). معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر کبر رها نمی کند کز پس و پیش بنگری. سعدی. من معتقدم که هر چه گویی شیرین بود از لب شکربار. سعدی (کلیات چ مصفا ص 473). من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا بندۀ معتقد و چاکر دولتخواهم. حافظ. چه مولانا در فنون آداب... عدیم النظیر... است خصوصاً در علم دینی و در مهارت و در بحث آن بالای اعتقاد هر معتقدی است. (تاریخ قم ص 4). - معتقد شدن، گرویده شدن. (ناظم الاطباء). اعتقاد پیدا کردن. دل بسته شدن: متفق می شوم که دل ندهم معتقد می شوم دگربارت. سعدی. - معتقد گردیدن (گشتن) ، معتقد شدن: معتقد گردد از اثبات دلیل نفی لاتدرکه الابصارش. خاقانی. و رجوع به ترکیب قبل شود، چیز سخت و درشت. (آنندراج). هر چیز سخت و صلب. (ناظم الاطباء) ، ثابت. (آنندراج). ثابت دردوستی. (ناظم الاطباء) ، آنکه کسب می کندزمین و آب و مال را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتقاد شود